داستان کوتاه عبرت آموز سه برادر
در شهری سه برادر بودند که یکی از آن ها مؤذن مسجد بود و در بالای مناره مسجد، اذان می گفت.
این برادر پس از چند سال فوت کرد و برادر دوم مؤذن شد و بر بالای مناره مسجد اذان می گفت او هم حدود ده سال به مؤذنی مشغول بود تا اینکه برادر دوم هم فوت کرد.
پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گوئی بپردازد. اما وی از پذیرفتن اجتناب کرد.
ظهور و قیام حضرت مهدى صلوات الله علیه یک جریان منطقهاى
و قومى نیست، بلکه یک مسأله جهانى و همگانى است، النهایه، این مسأله در جهان
تشیع بیشتر شکل گرفته و ارادتمندان آن حضرت پیوسته در انتظار ظهور وى هستند و
از وجود مبارک و دعاهاى نافذ و توجهات عالیش در زمان غیبت استفادهها مىکنند.
ظهور امام (ع) عبارت و اخراى حکومت عدل الهى در جهان و غلبه و پیروزى کامل حق
بر باطل است، ظهور آن حضرت، حل مشکل اساسى جهان و ترسیمى از آینده دین مبین
اسلام است، ظهور آن حضرت پیاده شدن وعده حکومت توحید در روى زمین است که توسط
قرآن مجید و رسول اسلام (ص) وعده داده شده است .
حسین بن منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد.جذامیان به ناهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.حلاج برسفره آن ها نشست و چند لقمه بردهان برد.جذامیان گفتند :
دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت: آن ها روزه اند و برخاست.
غروب هنگام افطار حلاج گفت:
خدایا روزه مرا قبول بفرما.
در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی می شد، آزاد سازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامی اش باشد.
بر همین اساس، با توجه به این که منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح المبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد، به تمام یگان های تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.
هدیه ی بهتر از کیمیای مرحوم نخودکی(ره) به امام خمینی(ره)
برخی سایت ها به روایت از کتاب زمزم عرفان نوشتند آیت الله ری شهری این خاطره را به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان آورده اند که : در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه میشوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان میگوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی میگوید:
لاک پشت، پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی …
می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته می خزید، دشوار و کُند و دورها همیشه دور بود. سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عادلانه نیست، کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمی رسم. هیچ گاه … و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی …
استفتاء یک شاعر
نامه ای منظم در
استفتای حکم استعمال «سیگار»
آیت اللّه مکارم، اى فقیه نیک نام *** اى همه عزّ
و کمال و رفعت و جاه و مقام
«مکتب اسلام» دارد چون تو مردى سرفراز *** فاضل و
عادل به گیتى، حاذق فقه و کلام
متن «تفسیر نمونه» منحصر شد در جهان *** آفرین بر
ذوق و طبع و مرحبا بر آن مرام
آنچه اکنون گشته سنگین، حلّ این معضل
بود *** این گِره بگشاى و واکن باب رحمت روى عام
نیک دانى آن چه دارد بهر انسان
ها ضرر *** طبق فتواى فقیهان مصرفش باشد حرام
مصرف «سیگار» دارد بس ضررها را ز
پى *** گر ندارد آن زیانى، پس ضرر باشد کدام؟
رفتار با خانواده غیر هم فکر
سؤال: با همسران و
فرزندانی که هم فکر ما نیستند، چگونه برخورد کنیم؟
پاسخ: هنگامی که پیامبر
(صلّی الله علیه و آله) از مکّه به مدینه هجرت کرد، مسلمانان مکّه نیز هجرت کردند،
امّا بعضی مسلمانان با مخالفت همسر و فرزند خود مواجه شدند. آیه نازل شد که بعضی
همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنان دوری کنید. بعضی مسلمانان مهاجر
تصمیم گرفتند که حتی اگر همسر و فرزندشان توبه کردند و هجرت کردند، آنان را
نپذیرند.
آیه در ادامه می فرماید: اگر شما مخالفت های گذشته آنان را نادیده
بگیرید و از آنان درگذرید، برای شما بهتر است و خداوند نیز شما را خواهد بخشید. «
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا
لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ
غَفُورٌ رَّحِیمٌ.» [1]
بزغالههای مجازی و مدرن!
لطفاً به این
حکایت تاریخی توجه کنید:
معاویه به کمک دستیار دسیسهگرش عمروعاص تصمیم گرفتند
تا از محبوبیت حضرت علی(ع) نزد کودکان شیعه بکاهند. نقشههای گوناگونی را مرور
کردند تا اینکه به پیشنهاد عمروعاص قرار شد تعدادی بزغاله تهیه و از طرف معاویه به
این کودکان هدیه بدهند و بعد از مدتی که کودکان با این بزغالهها انس گرفتند، آنها
را دزدیده و تقصیر آن را گردن حضرت امیر(ع) بگذارند.
الفبای شادیهای زنانه
برای تامین زمینه
ی فعالیت دانشجویان کشاورزی، محوطه ی غربی دانشگاه پر بود از انواع درخت های میوه.
طبیعتش کم نظیر بود. پشت دانشکده، درست جایی که پنجره های کلاس به آن نگاه می کرد،
باغ توت نسبتا بزرگی بود که اواخر فصل بهار، پاتوق توت خوری بچه های دانشگاه بود و
پاییزش هم آتلیه ی عکس!
اواخر آذر پارسال برف سنگینی باریده بود،آنقدر که اغلب
مراکز آموزشی تعطیل اعلام شد؛اما در کمال تعجب این تعطیلی به ما نرسیده بود! با
تمام شدن کلاس، اغلب بچه ها به هوای برف بازی راهی محوطه ی باغ شدند، بجز چند نفری
از دخترها که هنوز مشغول جمع کردن کیف و کتابشان بودند.
نمی نشد غسل داد نه ترکش خورده بود و نه تیر.
آن روز سراغ محمد آمدند. سر تا پایش را زیر ضربه های کابل قرار دادند. بعد
پیراهنش را درآوردند و او را روی خرده شیشه ها غلتاندند. از همه ی بدن محمد
رضایی خون می ریخت. تا ظهر طول کشید، وسط محوطه جلوی چشم همه، قانع نشدند.
او را زیر آب یخ حمام بردند. صدای ضربه های کابل را می شنیدم، ناله های
جانسوزش بعثی ها را وحشی تر می کرد. یکی دو ساعت بعد بیرون آمدند. جسم بی
رمق محمد را در میان پتویی تحویل ما دادند. سر تا پایش خون آلود بود، برس
سیمی به بدنش کشیده بودند، بالای سرش رفتم. آخرین نفس هایش را کشید.
حضرت سلیمان (ع) در پای منبر گنجشک
حضرت سلیمان (علیه
السلام) گنجشکى را دید که به ماده خود مى گوید:
- چرا از من اطاعت نمى کنى و
خواسته هایم را به جا نمى آورى؟ اگر بخواهى تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم
به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد
خود خواست و پرسید:
چگونه مى توانى چنین کارى بزرگى را انجام دهى؟
گنجشک پاسخ
داد:
رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور درباره ایشان چنین میگویند: «مرحوم آشیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتی زنده بود.»
حاج شیخ مجتبی مرد بسیار مُلّایی بود. هم مُلّا بود، هم علاوه بر مُلّایی از لحاظ قوت شخصیت بنده غیر از امام ـ واقعاً حالا اینی که عرض میکنم بارها این را گفتم ـ هیچکس را در این معممین که من باهاشان معاشر بودم به قوت شخصیت حاج شیخ مجتبی من ندیدم! یک چیز عجیب غریبی بود.
چای تلخ
در حکمت 158 نهج البلاغه آمده: برادرت را با احسانی که در حقش میکنی سرزنش کن و شر او را با بخشش به او برگردان. بعضی ها مثل «چای تلخ» هستند هر کاری که با چای تلخ میکنی باید با آنها هم بکنی. ما چای را با قند یا شکر می خوریم. امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند که اگر کسی تلخ بود شما با شیرینی با او برخورد و صحبت کن. حالا بعضی ها بدتر از چای هستند، قهوه هستند. هرچقدر هم که در قهوه شکر بریزید شیرین نمیشود اما قابل تحمل میشود و تلخی آن قابل کنترل میشود حتی اگر مثل قهوه باشد با او تلخ صحبت نکن و تلخ رفتار نکن. نگویید که او باید چوب بخورد.
در دقایق پایانی نشست لوزان و تقریبا در حالی که ظریف و موگرینی در حال قرائت متن کاملا مشترکی درباره رسیدن طرفین به متنی با عنوان «پارامترهای برنامه جامع اقدام مشترک (Parameters for a Joint Comprehensive Plan of Action) بودند، وزارت امور خارجه کشورمان متنی را با عنوان «خلاصهای از مجموع راهحلهای تفاهم شده برای رسیدن به برنامه جامع اقدام مشترک» برای رسانه ها ارسال کرد. اما به صورت همزمان، متن دیگری با عنوانی مشابه بدون عبارت «خلاصه» یعنی «پارامترهای برنامه جامع اقدام مشترک» به عنوان بیانیه مطبوعاتی(Media Note) در سایت رسمی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد که با متن ارسالی دوستان وزارت خارجه تفاوت هایی نگران کننده دارد؛ تفاوت هایی که به ترجمه این یا آن کلمه مربوط نشده و بسیار اساسی است.
برخی از روی جهل میگویند:
ما منتظریم رهبری در خصوص بیانیه هسته ای نظرشان را بگویند!!!
#برخی از روی جهل می گویند:ما منتظریم رهبری نظرشان را بگویند!!!!!///////
#وقتی
مکه به دست مسلمین فتح شد، پیامبر دستور عفو همگانی صادر کردند. اما
فرمودند عبدالله (برادر رضاعی عثمان) را هرجا گیر آوردید بکشید حتی اگر خود
را به پرده ی کعبه چسبانده باشد.///
پزشک را متحیر کرد
مدرسهی کوچک روستایی بود که بهوسیلهی بخاری زغالی قدیمی، گرم میشد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و همکلاسیهایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطهی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعلههای آتش میسوزد. آنان بدن نیمه بیهوش همکلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بیدرنگ به بیمارستان رساندند.
شب عید بود و هوا ، سرد و برفی .
پسرک، در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابه جا می کرد
تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به
شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد .
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که
با نگاهش، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشم هاش آرزو می کرد
.خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا
بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد، در حالی که یک جفت کفش در
دستانش بود بیرون آمد .
پیش از اینها فکر می کردم خدا...
پیش از اینها فکر می کردم خدا***خانه ای دارد کنار ابر ها
مثل قصر پادشاه قصه ها***خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور***بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او***هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان***نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش***سیل و طوفان نعرة توفنده اش
دکمة پیراهن او آفتاب***برق تیر و خنجر او ماهتاب
آهو ها رو بفرستین اون جاییکه هواش گرمه
خدایا مرا ببخش و از تقصیرات و گناهانم بگذر . بگذار عاشقانه شهید شوم و عاشقانه پای در وادی عشق بنهم. شهید غلامحسین طالبی
سه تا تیپ درست کرده بود؛کربلا ، امام حسین ،عاشورا و چند گردان مستقل. پشت بی سیم به رمز می گفت « کربلا ! امام حسین اومد؟ عاشورا ! امام حسین تنها است. » برای جا به جایی نیروها از منطقه ی آهودشت به گرم دشت می گفت « آهو ها رو بفرستین اون جاییکه هواش گرمه .» نیروی کارکشته که می خواست می گفت «کنسرو پخته بفرستین ، نه خام .» شهید حسن باقری
منبع : کتاب باقری
گریه و خنده حضرت فاطمه در واکنش به دو
خبر رسول خدا (ص)
عایشه یکى از همسران رسول خدا (ص ) حکایت کند: در آن هنگامى که رسول خدا(ص ) نزد من حضور داشت ، فاطمه زهرا (س) بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت که
همانند راه رفتن رسول اللّه بود.
وقتى رسول خدا (ص ) متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى
خطاب کرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را کنار خود، سمت راست نشاند و
سخنى مخفیانه به او گفت که ناگاه دیدم فاطمه گریان شد.
عایشه افزود: علّت گریان شدنش را جویا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با
چنین خوشى ندیده بودم که کنار پدرت باشى ، پس چرا ناگهان گریان شدى ؟!
جریان شناسی «نفاق» و نقش «اشعث» در لشکر امیر مومنان(ع)
روزی که مالک اشتر به ولایت گریزی متهم شد
«در
جنگ صفین و فرآیند تحمیل حکمیت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) شخصیتهای
مختلفی نقش آفرینی میکنند. در آن برهه مقاومت مالک اشتر نخعی در برابر
تحمیلگران بویژه اَشعَث بن قِیس کِندی ستودنی و عبرت آموز است. در متن پیش
رو سعی شده تا با بیان برخی رخدادهای مرتبط با اعمال و تحرکات این دو شخصیت
تأثیرگذار در عصر حکومت حضرت علی(ع) زمینه ای جهت فهم بهتر تاریخ سیاسی
صدر اسلام ایجاد شود.»
به گزارش گروه فضای مجازی ایرنا، این بخشی از
مطلبی است که با عنوان «تاریخ را ورق بزن؛ روزی که مالک اشتر به ولایت
گریزی متهم شد!» در شبکه ایران منتشر شده است.
متن کامل این مطلب به شرح زیر است:
***پرده اول: انتساب به خلیفه؛ ترفندی سیاسی و یا نیتی خیر؟!
ما نمی خواهیم دسته های عزاداری امام حسین (ع) دور مجسمه شاه بگردند!
توصیه ام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام ِ مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده فراموش نکنند. شهید سید اسدالله لاجوردی
مصری ها در اهواز سیرک زده بودند. شده بود پاتوق آدم های بی بند و بار و فاسد . هدفشان منحرف کردن بچه های مردم بود . کسی به فکر نبود اون موقع حسین چهارده سالش بود که چند نفر از دوستای مثل خودش رو جمع کرد، رفتند شبانه چادر سیرک رو آتش زدند و بساط مصری ها رو جمع کردند سالها بود مسیر دور زدن دسته های عزاداری از میدانی بود که وسط آن مجسمه شاه نصب شده بود. سالی که مسولیت هیئت با حسین بود گفت:مسیر حرکت باید عوض بشه علتش را که پرسیدند گفت: ما نمی خواهیم دسته های عزاداری امام حسین (ع) دور مجسمه شاه بگردند! از همان سال مسیر عوض شدو مامورهای ساواک دربه در دنبالش بودند. وقتی گرفتنش خشکشون زده بود؛ باورشان نمی شد کار یک بچه سیزده - چهارده ساله باشه شهید سید حسین علم الهدی
منبع : ماهنامه امتداد شماره 3 و 4 ص 23
پرسش از ابوحنیفه و پاسخ از کودکی اندیشمند
در یکى از سالها ابوحنیفه در زمان امام جعفر صادق وارد مدینه گردید و به قصد دیدار آن حضرت راهى منزلش شد؛ و در راهروى منزل حضرت به انتظار اجازه ورود، نشست .
در همین بین ، کودک خردسالى از منزل بیرون آمد، ابوحنیفه از او پرسید: در شهر شما شخصى غریب کجا مى تواند ادرار و دفع حاجت کند؟
کودک کنار دیوار نشست و بر آن دیوار تکیه زد و سپس اظهار نمود: کنار نهر آب ، زیر درختان میوه دار، کنار دیوار مساجد، در مسیر و محلّ عبور اشخاص ، رو به قبله و پشت به قبله نباشد؛ و غیر از این موارد هر کجاى دیگر باشد مانعى ندارد.
انکار چرخش زمین به دور خورشید توسط واعظ آل سعود (شیخ بندر الخیبری)
واعظ سعودی با نظریهاش مضحکه عالم شد!
کد مطلب : 70178
گروه علمی: بسیاری از رسانههای جهان، گزارشهایی در باره اظهارات چند روز پیش شیخ «بندر الخیبری» یکی از واعظان سعودی دارند که گفته بود: «زمین ثابت است و حرکت نمیکند، و این خورشید است که به دور زمین در فضا میچرخد»، یعنی درست برخلاف آنچه که علم آن را قرنها پیش ثابت کرد و اهل زمین آن را باور دارند، منتشر کردند.