الفبای شادیهای زنانه
برای تامین زمینه
ی فعالیت دانشجویان کشاورزی، محوطه ی غربی دانشگاه پر بود از انواع درخت های میوه.
طبیعتش کم نظیر بود. پشت دانشکده، درست جایی که پنجره های کلاس به آن نگاه می کرد،
باغ توت نسبتا بزرگی بود که اواخر فصل بهار، پاتوق توت خوری بچه های دانشگاه بود و
پاییزش هم آتلیه ی عکس!
اواخر آذر پارسال برف سنگینی باریده بود،آنقدر که اغلب
مراکز آموزشی تعطیل اعلام شد؛اما در کمال تعجب این تعطیلی به ما نرسیده بود! با
تمام شدن کلاس، اغلب بچه ها به هوای برف بازی راهی محوطه ی باغ شدند، بجز چند نفری
از دخترها که هنوز مشغول جمع کردن کیف و کتابشان بودند.
از پشت پنجره ی کلاس، با لذت خاصی مشغول تماشای طبیعت زمستانی باغ توت بودم، زمینی که سراسر سفید بود، برفی که بی مهابا می بارید و باغی که به بهانه ی برف فوق العاده ی امروز، به زمین برف بازی بچه های دانشگاه تبدیل شده بود.
در اوج لذتی که از تماشای این طبیعت بی نظیر می بردم، ناگاه سفیدی بی انتهای برف را تیرگی جملات افسانه لکه دار کرد؛ " خوش به حالشون! ببین تو رو خدا! چه لذتی دارن می برن! آخ اگه پسر بودم! چه ظلمیه که به ما شده؟ چرا نمی تونیم مثل پسرا و بعضی از دخترای دیگه راحت باشیم؟
خوب منم می خوام
برم کنارشون برف بازی کنم! هی...! این چادرم که الکی الکی دیوار قید و بندمون رو
بالا برده! اصلا وقتی سرمه، روم نمیشه غیر از راست راست راه رفتن کار دیگه ای
بکنم!... می خوام خیر سرم روی چمن و بین گل و گیاه راه برم، به خارای گل رز گیر می
کنه! می خوام پای تابلو برم، نمی دونم ماژیکو بگیرم یا این چادرو! ای خدا! چی می شد
من پسر بودم! لابد فردای قیامتم می خوای راجع به حلال و حرام بودن تفریحاتم ازم
سوال و جواب کنی؟ آخه من هم تفریح دارم مگه؟؟؟
اصلا هر چی مصیبته مال ما دختراس! از
همین پله های دانشکده که بالا میام پایین چادرم همچین خاک و خول و لک میشه که انگار
از پشت خاکریز خط مقدم جبهه پا شدم اومدم! "
حرف هایش لطافت احساسم را نابود
کرده بود، محض عوض شدن حال و هوای مسمومی که ایجاد کرده بود گفتم: " خاکریز؟ افسانه
به سلامت از جبهه برگشته صلوات!!! اللهم صل علی محمد و آل محمد. مومن خدا خوب با
آسانسور بیا! مجبوری صبح به صبح پله ها رو با چادرت جارو کنی؟ "
مثل همیشه،
نگاه عاقل اندر سفیهی تحویلم داد و گفت: " برو بابا! همچین خوشی انگار دختر نیستی!
"
اگر بعد از گفتن این جمله ی بی معنی اش از کلاس بیرون نرفته بود، حتما از او
می پرسیدم: " دختر مگه اسم سد شادی ها و خوشی هاس؟ نمی دونم والا! لابد هست دیگه!
جغرافیام خوب نیست! حتما یه جایی احداث شده که من خبر ندارم... "
بر همگان گر ز
فلک زهر ببارد همه شب*****من شِکر اندر شِکر اندر شِکر اندر شِکرم
آن شب در
محوطه ی اختصاصی خوابگاه، با دوستانم در برف بازی دلی از عزا درآوردیم، طوری که
گمان نمی کنم بازی بچه ها در باغ توت دانشگاه هم به گرد آن برسد. اما هنوز فکرم از
حرف های ناخوش افسانه آزاد نشده بود. به خوشی های بی حد و حصر جمع دوستانم فکر می
کردم و به عینک سرد روی چشم های افسانه که با یک ها! از دهان محدودیت های لازم و
گاه نالازم، روی شیشه هایش بخار می گیرد و توان دیدن را از او می ستاند.
شادی،
یک اتفاق نیست؛ شادی، یک باور است. شادی، محصول تلاقی امکانات و شرایط نیست که لحظه
ای پدیدار شود و لحظه ای دیگر با یک تلنگر نابود شود.
بال و پری که او تو را برد
و اسیر دام کرد،بال و پری است عاریت، روز وفات ریخته
شادی، حاصل نگاه زیبایی است
که به زندگی داریم. باید الفبای شادی ها را به اقتضای امکانات تنظیم کرد تا مشق
زندگی میسر گردد.
الف: اسب سواری؛ البته در محوطه ای برای خانوم ها که در دید
نامحرم نباشند و محدودیتی از این لحاظ وجود نداشته باشد.
آ: آرایش های دلخواه؛
استفاده از لوازم آرایشی اگرچه در برابر نامحرم، درست نیست ولی کسی هم استفاده از
آن را تنها به مهمانی ها محدود نکرده است. بهتر است با در نظر گرفتن جنبه های
اخلاقی، زیبایی های خود را هدیه ی اعضای خانواده کنیم.
ب: بازی؛ برف بازی در
محیطی که محدودیتی از لحاط حفظ حریم محرم و نامحرم وجود نداشته باشد، هم بازی شدن
با بچه ها؛ این بار نه از روی احساس وظیفه و نه فقط برای سرگرم کردن او، بلکه برای
زنده کردن خاطرات کودکی تان با او همراه شوید. بازی های دسته جمعی قدیمی مثل هفت
سنگ با بزرگترها و گردو بازی، گل یا پوچ و سایر بازی های محلی که نیاز به تحرک
زیادی نداشته باشند،همراه با مادربزرگ ها و پدربزرگ ها علاوه بر تقلیل تنهایی آنها،
فرصت مناسبی است تا باهم بودن را به شادی تجربه کنیم.
پ: پیاده روی! پیاده روی
از آن دست کارهایی است که همزمان با انجام آن می توانیم به چیزهایی که دوست داریم و
برایمان مهم هستند فکر کنیم، قدم زدن در هوای خنک صبح در فضاهای سبز سطح شهر یا
خیابان هایی که هنوز خسته ی ترافیک نشده اند، همراه با کسانی که حضور در کنارشان را
لذت بخش می دانیم، انرژی زندگی را برای باقی ساعات روز تامین می کند.
ت: تعادل
در زندگی؛ در کنار تلاش برای معیشت زندگی، برای تفریحات سالم جمعی و در صورت امکان،
سفرهای شهرهای دور و نزدیک، زمانی را در نظر بگیریم.
ث: ثمرچینی تفریحی! در
صورتی که شرایط و امکانات زندگی تان اجازه می دهد، با سایر خانواده های فامیل
هماهنگ کنید و برای خرید میوه های فصلی، بجای خرید کیلویی از بازار، بصورت دسته
جمعی با یکی از باغداران اطراف شهر هماهنگ کنید و خودتان با در نظر گرفتن رعایت های
ملزوم یک مسلمان، میوه ی مورد نیاز خود را با دست های خودتان بچینید و با تقدیم
هزینه به خود باغدار، واسطه های فروش را کم کنید. این کار علاوه بر جنبه ی تفریحی،
زمینه را برای تعلیم توصیه های لازم به کودکان فراهم می کند تا مبادا خسارتی متوجه
صاحب باغ شود.
ج: جشن گرفتن! اگر نگاهی به تقویم بیندازیم، حتما روزهای مهم
زیادی هست که یادآور خاطرات خوش برای خانواده باشد! روزهای تولد عزیزانمان، ایام
میلاد ائمه اطهارعلیهم السلام، جشن های باستانی ایران، همه و همه می تواند بهانه ی
داشتن ساعات دلنشینی باشد که علی رغم تصور، نیاز به هزینه های آنچنانی هم ندارند.
همیشه هم لازم نیست جشن های تولد با حضور میهمانان زیاد و صرف هزینه های بالا
برگزار شود! آماده کردن یک کیک خانگی هم می تواند احساس های خوب را در روز تولد
اعضای خانواده به آنها القا کند.
چ: چاه اِرت! مهندسین برای از بین بردن و تخلیه
ی نویز در شبکه های کامپیوتری، از چاه ارت استفاده می کنند. بد نیست ما هم برای
هیجانات و احساسات مان، چاه ارت حفر کنیم تا بار احساسات مخرب آن را تخلیه کنیم.
چاهی برای دفع قضاوت های عجولانه، داشتن انتظارات غیرمنصفانه از اطرافیان، کینه
توزی و غبارآلود بودن عینک های زندگی، همه و همه باعث بروز هیجانات منفی می شود و
ذوق شاد زیستن را فرتوت می کند.
ح: حال را دریابید! اگر کلاهمان را بر کرسی
قضاوت بنشانیم، خواهیم دید اغلب دلخوشی هایمان با نگرانی روزهایی که هنوز نیامده
نابود می شود و امید های زیادی به خاطر غصه ی روزهایی که رفته، به یأس بدل می شود!
خدای دیروز و امروز، خدای فرداها هم هست و از این جهت بیهوده است به سوگ اتفاقاتی
بنشینیم که هنوز نیامده اند و بار غم ایامی را بر دوش بکشیم که دیگر رفته اند!
امروز هدیه ی خداست، اگر «هست»ها را قدر ندانیم، می شوند «بود»هایی مملو از ای
«کاش»ها.
هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را*****وقوف نیست که انجام کار
چیست (حافظ-)
خ: خاطره را صرف کنید: خاطره گویی! خاطره شنوی! خاطره نویسی! مرور
اتفاقات شیرینی که در جریان زندگی، همراهمان بوده اند، در جمع خانواده و دوستان
همدل، هرگز خالی از لطف نخواهد بود. شیرین هایش، بهانه ی سپاسگزاری از حضرت حق می
شود و تلخ هایش اگر گذشت زمان، شیرینش نکرده باشد، مرور درس عبرت هاست. تلاش برای
نوشتن لحظه های خوب، ما را وادار خواهد کرد تا خالق شادی های بیشتری باشیم.
د:
دست در دست هم دهیم به مهر... ؛ یاری رسانی به دیگران به دلیل انطباقی که با فطرت
الهی انسان دارد، آرامش درونی و حس رضایت را سبب می شود. نیاز،همیشه هم مادی نیست!
گاهی انجام کارهای کوچکی که شاید زحمت چندانی هم برای ما نداشته باشند، نهایت آرزوی
کسی است که توانایی انجامش را ندارد. هر یک از ما حتما مهارت هایی داریم که می
توانیم برای کمک به پیشبرد بهتر کارهای دیگران، آنها را به کار گیریم.
تار و پود
عالم امکان بهم وابسته است***** عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد
ذ: ذکر
در معنای مقصودی آن، یاد کردن است. یاد کردن خدای رحمان، بی شک منتهای آرامش است و
این همان موج شادی پایانی است که به هیچ ساحلی ختم نمی شود. مرور مهربانی های خدایی
که هر چه برای بنده اش رقم می زند، آزمودن اوست برای اعتلای مقام انسانی اش و به
یقین نتیجه ی باور عمیق ناپایداری دنیا، همه ی آرامشی است که آدمی به آن نیاز
دارد.
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد*****گاهی بهشت در دل آتش فراهم
است.
ر: رنگ ها را به اقتضا بطلبیم؛ هرچه حجاب و چادر به مشکی توصیه شده، لباس
های منزل به رنگ های روشن و شاد! خوب است مطالعه ای در روانشناسی رنگ ها داشته
باشیم و به اقتضای فضایی که در آن هستیم با رعایت حدود اسلامی، به زیبایی از آنها
استفاده کنیم.
ز: زیارت هایی با چاشنی تفریح! اگر تا به امروز، برنامه ی روتین
زیارت رفتن مان، بر این بوده که شال و کلاه کنیم، به امامزاده یا هر مکان زیارتی
دیگری که رسیدیم، دلی سبک کنیم و بعد هم " یا الله! بریم تا ناهار برسیم خونه دیگه!
" این بار قبل از رفتن، غذای ساده ای برای ناهار تدارک ببینیم. اگر هوای فصل، مساعد
است، زحمت حمل تکه ای زیرانداز را به خود بدهیم و در فضای آرام کنار امامزاده، سفره
ی ساده ای پهن کنیم و در کنار عزیزان مان، با تفریح ها و سرگرمی هایی که مناسب آن
طور فضاها هم باشد، لحظاتی را خوش باشیم.
ژ: ژولیدگی تعطیل! نظم ظاهر، نظم فکر
می آورد و نظم فکری، یقینا دلهره ها را نابود می کند. این یک قانون است. خانه تکانی
و تغییر دکوراسیون منزل، فقط مختص نوروز نیست. جابجا کردن موقعیت تلویزیون، تغییر
دادن محل چند گلدان و کارهایی ساده از این دست، تاثیر زیادی در نشاط ما و اهل منزل
خواهد داشت. در فرهنگ ایران باستان نیز، در روزهای خاصی از هر ماه شمسی، مردم به
خانه تکانی منزل و آب و جارو کردن حیاط اقدام می کردند.
س: سحرخیز باشیم. تنفس
هوای صبح و انجام چند حرکت نرمشی ساده در آن، حس سرزندگی را دوچندان خواهد
کرد.
ش: شعر بخوانیم! اگر خواندن قرآن را به خواندن و حفظ شعر ارجحیت می دهیم،
یقین کنیم که حفظ شعر، مانع انجام آن نخواهد بود. مقرر کنیم تا حداقل روزی یک یا دو
بیت شعر با مضمونی والا را از بر کنیم. به مرور زمان حتی قادر خواهیم بود مشاعره
کنیم، مشاعره علاوه بر جنبه ی سرگرمی، در افزایش اعتماد بنفس هم بسیار موثر
است.
ص: صبحانه ی نشاط! روز را با نشستن پای سفره ی محبت آغاز کنیم. اگرچه ممکن
است شرایط شغلی یا مدرسه ی فرزندان، خوردن صبحانه را به یک حالت عجولانه و از سر
واکنی تبدیل کرده باشد، اما ممکن است لازم باشد تنها ده بیست دقیقه زودتر از خواب
بیدار شویم تا بتوانیم صبحانه را دسته جمعی صرف کنیم. ایجاد تنوع ساده در چینش سفره
ی صبحانه، هزینه ی زیادی نمی طلبد اما یقینا انرژی بخش خواهد بود.
ض: ضابطه های
غیرضروری را جدی نگیریم؛ همیشه قرار نیست ناهار روی میز در آشپزخانه سرو شود! می
توانیم بسته به فضای منزل و فصل سال، سفره غذا را در گوشه ای از حیاط و در هوای
آزاد پهن کنیم، هر از چند گاهی به جای چای سازها و کتری و قوری، از سماورهای ذغالی
قدیمی استفاده کنیم تا خاطرات کودکی پدر و مادر هم زنده شود.
ط: طبیعت! دمی
مسیحایی دارد؛ اگر خود به طبیعت نمی رویم، طبیعت را به خانه بیاوریم! داشتن چند
گلدان گل طبیعی در گوشه و کنار خانه، فضای زندگی را لذت بخش تر می کند.
ظ: ظرافت
به خرج دهیم! چند تخم مرغ نیمروی تزیین شده با چند تکه گوجه فرنگی و یک برگ ریحان،
بسیار دلپذیرتر از ماهی پلوی پرهزینه ای است که با ماهیتابه و قابلمه پای سفره
بیاوریم! برای تک تک فعالیت های روزمره بسته به زمانی که در اختیار داریم، ظرافت به
خرج دهیم.
ع: عطر بزنیم! اگرچه استفاده از عطر و ادکلن برای بیرون از منزل در
مورد خانوم ها مشروعیت ندارد، اما کسی هم استفاده از آن را برای خانه ممنوع
نکرده!
غ: غافلگیر کردن دوستان قدیمی با یک تلفن؛ مردم امروز عادت کرده اند هر
از چند گاهی با ارسال پیامک هایی با متن های کلیشه ای یادی از دوستان کنند! این کار
آنان اگرچه ممکن است برآمده از محبت واقعی و قلبی آنان باشد اما خواندن پیامک هایی
که احساس می کنی با امکان ارسال دسته جمعی، لابلای چند ده مخاطب دیگر، اسمت گنجانده
شده بوده، خوشایند نیست و از طرفی هیچ چیز جای شنیدن صدای دلنشین یک دوست را نمی
گیرد.
ف: فرصت ساز باشیم! کسی که روحیه ی شاد زیستن دارد، از ساده ترین موقعیت
ها شادی می آفریند، عموما این نفس اتفاق ها نیست که شاد یا غمین باشد! عینک ها باید
از لکه های کینه ها و یأس پاک شوند، به قول سهراب: جور دیگر باید دید...
جمله
خلقان سخره ی اندیشه اند***** زان سبب خسته دل و غم پیشه اند
ق: قدردانی کنیم؛
حس دیده شدن و مهم بودن را با بیان سپاسگزارانه و یا با تقدیم یک هدیه ولو در حد یک
شکلات، در جان آدمیان جاری کنیم. شاد کردن دیگران یقینا خود ما را نیز شاد خواهد
کرد.
ک: کوهنوردی؛ کوهنوردی مظهری از رفعت روح آدمی است. طبیعت بهویژه بر بالای
کوه های کوتاه و بلند،زیباتر آغوش می گشاید تا وجودمان را از اضطراب های زندگی خالی
کند.
گ: گل! یک جادوی فراموش شده! معمولا هزینه ی گزافی برای خریدن گل های
مصنوعی می پردازیم! چرا؟ چون ماندگارترند! ماندگاری به چه دردی می خورد؟ خوب! بیشتر
باعث می شود جلوی چشم باشد تا از تماشایش انرژی بگیریم!... اگر براستی فلسفه ی این
انتخاب به انرژی گرفتن از گل ختم می شود، این بار با هزینه ی پایین تری یک شاخه گل
طبیعی بخریم و به خودمان هدیه کنیم، مطمئنا انرژی بخش تر خواهد بود.
ل: لذت
واقعی را دریابیم! تنها دلهایی شادند و غمناک نمی شوند که در تسخیر نیروی نور باشند
و این خداست که نور آسمانها و زمین است. او اطمینان داده هر کس بر کشتی شریعت
پیامبرش سوار شود، از هراس طوفان های دریای زندگی در امان خواهد بود.
م: منتظر
نمانیم! قرار نیست شخص یا اتفاق خاصی از راه برسد تا ما را شاد کند! باید با تقویت
روحیه ی شوخ طبعی و بذله گویی در حصار زیبای اخلاق، زندگی را به کام خود و اطرافیان
شیرین کنیم.
ن: نماز جماعت! چندی قبل، شنیدن اصطلاحاتی مانند دوستان وایبری،
واتساپ و پنپال های مجازی بسیار غریب بودند، به نظر می رسد که تا چندی بعد،
اصطلاحاتی مثل دوستان مسجدی و هم هیئتی غربت زده شوند! برقراری ارتباط با اهالی
مسجد محل و شرکت در برنامه های رایج مساجد، غنیمتی است که نباید به راحتی از کف
داد.
و: ورزش! منبع سرشار نشاط؛ طناب زدن، دوچرخه سواری (برای خانم ها، در فضایی
که نامحرم نباشد)، شنا و ورزش های باشگاهی از جمله پینگ پنگ و بسکتبال بهویژه به
دلیل داشتن فضای جمعی، بسیار نشاط آور است. ورزش جادوی شاد زیستن است و در شریعت
زیبای محمدی هم به آن توصیه ها شده است.
هـ: هنرمندی؛ ذوق بی انتهای خانم ها و
کسب مهارت های هنری از جمله نقاشی، خطاطی(به عنوان هنر برتر ایران زمین)، سفالگری،
گل سازی در انواع شیوه ها با بالا بردن اعتماد بهنفس، نیروی نشاط را به زندگی تزریق
می کند. همین طور آموختن هنرهایی مثل خیاطی علاوه بر جنبه مثبت هنری، در تعدیل
اقتصاد خانواده نیز موثر است.
ی: یادگاری باشید! یک صفحه ی خالی اگرچه سفید و
پاک است، اما ارزشی برای نگه داشتن ندارد چون چیزی برای یادگاری بودن در آن نوشته
نشده! ماندگار بودن و یادگار بودن را خاصیت خود کنیم. تلاش کنیم مهربانی، شاد بودن،
دوست داشتن، لبخند زدن و پرانرژی بودن و سرزندگی خاصیت ما باشد و با این خصیصه ها
در ذهن اطرافیان ماندگار و یادگار شویم.
تذکر: اگرچه الفبای بالا، بیشتر با توجه
به شادی خانمها تنظیم شده است ولی بسیاری آنها برای آقایون نیز قابل استفاده
است.[1]
پی نوشت :
1. فاطمه
قادری، ماهنامه خانه خوبان، شماره 80، بهمن 1393.