نقش کلمه در جمله و آرایه های ادبی
1- ترکیب (نقش): در ترکیب از نقش واژه در داخل جمله بحث میکنیم.
2- تجزیه (نوع): در تجزیه از نوع واژه یعنی ویژگیها و خصوصیات واژه خارج از جمله بحث میکنیم.
نقش واژه را میتوان به نقشهای اصلی و وابسته تقسیم کرد
1- نهاد: قسمتی از جمله است که درباره آن سخن میگوییم یا صفت و حالتی را به آن نسبت میدهیم.
نهاد به دو نوع تقسیم میشود:
الف- فاعل: نهادی است که کاری انجام داده است. علی (فاعل) رفت(فعل).
ب- مسندالیه: نهادی است که به آن صفت یا حالتی را نسبت میدهیم.
هوا (مسندالیه) سرد (مسند) است (فعل)
2- مسند: صفت یا حالتی است که به نهاد نسبت میدهیم.
3- مفعول: واژهای است که نتیجه عمل فاعل بر آن واقع میشود
وقتی مفعول برای خواننده و شنونده شناخته شده باشد با "را" همراه است.
را: نشانه مفعول است.
4- متمم:واژهای است که به وسیله حرف اضافه به فعل یا به جمله نسبت داده میشود و معنی آن را کامل میکند.
5- فعل: واژه فعل در جمله همواره نقش فعل را میپذیرد.
پنج نقش ذکر شده، نهاد، مسند، مفعول، متمم و فعل نقشهای اصلی است.
نقشهای وابسته را میتوان به چهار نوع تقسیم کرد:
صفت، مضافالیه، بدل و معطوف
6- صفت:واژهای است که چگونگی واژهای دیگر را- که به آن موصوف میگویند- بیان میکند.
7- مضافالیه: مانند صفت با حرف نشاﻧﮥ کسره به دنبال واژهای- که به آن مضاف میگویند- میآید.
1- صفت عین موصوف است و در خارج از موصوف وجود ندارد. توپِ بزرگ (بزرگ همان توپ است.)
مضافالیه از مضاف جداست: توپ مجید (توپ و مجید هر کدام جداگانه وجود دارند.)
2- اگر میان موصوف و صفت "ی" نکره و وحدت بیاوریم معنی آن درست است. توپی بزرگ
اما میان مضافالیه "ی" نکره واقع نمیشود. توپی مجید (غلط است.)
3- اگر کسره صفت و موصوف را برداریم و فعل است به آن اضافه کنیم جملهای معنی دار ساخته میشود. توپ بزرگ است. اما مضاف و مضافالیه این چنین نیست.
تذکر: موصوف و مضاف نقش نیستند بلکه کلماتی هستند که در داخل جمله نقش میپذیرند.
اگر مضافالیه ضمیر متصل باشد کسره اضافه نمیشود.
8-بدل: مانند مضافالیه و صفت به دنبال واژهای میآید که به آن "مبدل منه" میگویند و درباره آن توضیح میدهد اما نشانه کسره ندارد.
بدل نام دیگر یا لقب یا مقام و شغل مبدل منه را بیان میکند.
9- معطوف: واژهای است که با حرف "و" به واژهای پیوند زده میشود، که به آن "معطوف به" میگویند.
معطوف همیشه همان نقش "معطوف به" را دارد.
10-قید: قید نیز یکی از نقشهای وابسته است که انواع مهم آن عبارتند از:
قید وابسته به فعل: ظرف را کاملا ازآب ﭘر کرد.
قید وابسته به صفت: باغ بسیار بزرگ
قید وابسته به مسند: باغ بسیار بزرگ است.
قید وابسته به قید دیگر: احمد بسیار تند میدود.
قید وابسته به جمله: متاسفانه هوا امروز مساعد نیست.
11- منادا: اگر کسی را صدا بزنیم و یا مورد خطاب قرار بدهیم شخص مورد خطاب را منادا و نقش آن را منادایی میگوییم. حسن بیا. ای خدا.
آرایه ی های ادبی
الف ) بدیع ب ) بیان
الف ) بدیع علمی است که به باز شناسی آرایه های لفظی و معنوی می پردازد .
بدیع بر دو نوع است : ۱- آرایه های لفظی ۲- آرایه های معنوی
آرایه های لفظی : یعنی زیبایی کلام که با لفظ انجام می شود .
آرایه های لفظی عبارتنداز : واج آرایی ، سجع ، ترصیع ، جناس ، قلب ، ملمع .
واج آرایی ( نغمه ی حروف ) : تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است ، در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیافزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند .
مثال : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنـک از جـانب خـارزم وزان اسـت
توضیح : در این بیت تکرار واج « خ » و « ز » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است .
توجه : در زبان فارسی بیست و نه واج داریم / ( بیست و سه صامت و شش مصوت )
صامت ها همان حروف الفبای فارسی هستند و مصوت ها « ـــ » و « ا » ، « ی » ، « و » می باشند .
سجع : آوردن کلماتی در پایان جمله های نثر که در وزن یا حرف یا حرف آخر یا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم یکسان باشد .
نکته ۱ : سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد یا دو قسمت باشد .
نکته ۲ : سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای که دو یا چند جمله را هماهنگ سازد .
نکته ۳ : سجع در نثر حکم فافیه در شعر را دارد .
نکته ۴ : اگر در پایان جمله ها کلمات تکراری وجود داشته باشد ، سجع پیش از آن می آید .
مثال : الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است بــی دیــدار تــو درد و داغ اســ
نکته ۵ : گاهی در جملات سجع ممکن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند .
مثال ۱ : منت خدای را عـزووجل که طاعتـش موجب قـربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . ( فعل « است » به قرینه ی لفظی حذف شده است . )
مثال ۲ : خـلاف راه صواب است و نقض رای اولـوالالباب « است » (حذف لفظی ) ذوالفقـار علی در نیـام ( باشد ) و زبان سعدی در کام « باشد » ( حذف معنوی ) .
توضیح : فعل « باشد » در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است .
توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگین نیز می گویند .
انواع سجع »
الف ) سجع متوازن : آن است که کلمات سجع فقط در وزن اشتراک داشته دارند .
مثال : ملک بی دین باطل است و دین بی ملک ضایع .
توضیح : هر دو کلمه دارای هجای بلند می باشند لذا هم وزن اند .
مثال : طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل .
توضیح : دو کلمه ی « عزیز » و « ذلیل » دارای دو هجا ، یکی کوتاه و یکی کشیده هستند . لذا در وزن یکسانند .
ب ) سجع مطرف : آن است که کلمات سجع فقط در حرف یا حروف پایانی با هم اشتراک دارند .
مثال : محبت را غایت نیست از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست .
توضیح : کلمه ی « غایت » دارای دو هجا و کلمه ی « نهایت » دارای سه هجا می باشد پس دو کلمه هم وزن نیستند بلکه فقط در حرف آخر مشترک اند .
ج ) سجع متوازی : به سجعی گفته می شود که کلمات سجع هم در حرف پایانی و هم در وزن یکسان می باشند .
مثال : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده .
توجه : از آن جائیکه سجع متوازی ، زیباتر و خوش آهنگ تر است و در متون فارسی کاربرد بیشتری دارد . لذا شناخت این نوع سجع برای دانش آموزان عزیز با اهمّیّت تر می باشد .
نمونه هایی از آثار مسجع : اوّلین با سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری ( قرن پنجم ) به کار گرفته شد و بعدها سعدی در « گلستان » ، جامی در « بهارستان » ، نصرالله منشی در « کلیله و دمنه » آن را به حد کمال خود رساندند . و در ادامه کسانی چون قائم مقام فراهانی در « منشئأت » و قاآنی در کتاب « پریشان » از آنها پیروی کردند .
ترصیع
آن است که کلمات مصراعی با مصراع دیگر یا جمله ای با جمله ی دیگر ، در وزن و حروف پایانی یکسان باشد ( غیر از واژگان تکراری بقیه کلمات با هم سجع متوازی دارند . )
مثال ۱ : ای منــور بـه تـو نجـوم جـلال وی مقـرر بـه تـو رسـوم کمـال
مثال ۲ : باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده
جناس
آوردن کلماتی است در شعر و نثر که از نظر معنی کاملاً متفاوت اند اما از نظر شکل ظاهری و تلفظ و گاهی اختلافشان فقط در یک واج است .
« انواع جناس »
الف) جناس تام : آن است که دو کلمه جناس از نظر شکل ظاهری و تلفظ کاملاً یکسان ، اما از جهت معنی با هم فرق دارند .
مثال : عشـق شـوری در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ی سـودا نهــاد
وجود و سرشت قرارداد
بهـرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهـرام گرفت
گور خر قبر
کار پاکان را غیـاس از خـود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر ، شیر
شیر خوردنی نام حیوان
نکته : جناس هم در شعر و هم در نثر به کار می رود .
ب ) جناس ناقص : ۱- جناس ناقص اختلافی ۲- جناس ناقص حرکتی ۳- جناس ناقص افزایشی
۱- جناس ناقص اختلافی : آن است که دو کلمه جناس در حرف اول ، وسط یا آخر با هم اختلاف داشته باشند .
مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر ( برای حرف اول )
چوک زشاخ درخت خـویشتن آویختـه زاغ سیـه بـر دو بـال غالیه آمیخته ( برای حرف وسط )
۲- جناس ناقص حرکتی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی در حرکت ( مصوت کوتاه ) نیز با هم اختلاف دارند .
مثال : ایـن چـه ژاژ است چه کفر است و فشار پنبـــه ای در دهـــان خـــود فشــار
۳- جناس ناقص افزایشی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی ، در تعداد حروف نیز متفاوت اند بطوری که یکی از کلمات جناس حرفی در اول ، وسط یا آخر نسبت به کلمه های دیگر اضافه دارد .
مثال : ایـن ره ، أن زاد راه و آن منزل است مــرد رهــی اگــر ، بیــا و بیــار
قلب
آن است که نویسنده با جابه جا کردن اجزای یک ترکیب وصفی یا اضافی ، ترکیب تازه و زیبایی را با معانی جدید به وجود به وجود آورد و به کنار هم قرار دادن این دو ترکیب به کلام خویش ارزش هنری ببخشد .
مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است .
نکته : گاهی ممکن است اجزای تشکیل دهنده ی آرایه « قلب » بصورت یک ترکیب وصفی یا اضافی نباشد .
ملمع
آن است که شاعر فارسی زبان یک مصراع یا یک بیت از شعر خود را به زبان دیگری ( معمولاً به زبان عربی ) بسراید .
مثال : سل المصـانع رکباً تهیـم فی الغلوب تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
* ترجمه : برکه ها و تالاب های بیابان را از شتر سوارانی سر گشتگان بیابانند بپرس .
توجه : دانش آموزان عزیز به خاطر بسپارید که در ملمع بیت یا مصراع عربی ( هر زبان دیگر ) باید سروده ی خود شاعر باشد نه اینکه از کسی یا جایی نقل قول ( تضمین ) کند .
آرایه های معنوی
یعنی زینت و زیبایی کلام که از طریق معنی حاصل شود .
آرایه های معنوی عبارتنداز : مراعات نظیر ، تضاد ، متناقض نما ، حس آمیزی ، تلمیح ، تضمین ، اغراق ، ایهام ، ایهام تناسب ، تمثیل ، ارسال المثل ، اسلوب معادله ، حسن تعلیل ، لف و نشر .
مراعات نظیر ( تناسب )
اگر گوینده در کلام خویش مجموعه ای از کلمات را بیاورد که به نوعی با هم تناسب و ارتباط داشته باشند ، آن را مراعات نظیر گویند .
نکته : تناسب میان کلمات می تواند از نظر جنس ، نوع ، مکان ، زمان ، همراهی و … باشد .
نکته : بیشترین کاربرد مراعات نظیر در شعر است اما گاهی در نثر هم دیده می شود .
مثال : رود شــاخ گـل در بر نیلوفر بـرقصــد به صـد نـاز گلنـار ها
( شاخ ، گل ، نیلوفر و گلنار ــــ مراعات نظیر )
نکته : آرایه های مراعات نظیر ممکن است بین دو کلمه یا بیشتر اتفاق بیفتد .
تضاد ( طباق )
آوردن دو کلمه ی متضاد در سخن به گونه ای که سبب زیبایی کلام گردد .
نکته : تضاد هم در شعر و هم در نثر بکار می رود .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گو بـرون آی که کـار شب تار آخر شد
۱ ۲ ۲ ۱
نکته : فعل ها نیز می توانند آرایه تضاد را به وجود آورند .
مثال : پروردگارا ! از خصلت طمع که دنائت آورد و آبرو ببرد … .
متناقض نما ( پارادکس )
آن است که در کلام دو امر متضاد را به یک چیز نسبت بدهیم به گونه ای که ظاهراً وجود یکی نقض وجود دیگری باشد . شاعر این امر متضاد را چنان هنرمندانه به کار می برد که قابل پذیرش است .
مثال : جامه اش شولای عریان است .
توضیح : واژه شولا به معنی « لباس » ، که برای پوشیدن بدن است و وقتی با « عریانی » همراه می شود معنی ضدیت خود را از دست می دهد .
حس آمیزی
آمیختن دو حس است در یک کلام به گونه ای که از یک حس به جای حس دیگر استفاده شود . و این آمیختگی سبب زیبایی سخن گردد .
مثال : ببین چه می گویم .
توضیح : شما سخن را با حس شنوایی در می یابید اما گویند از شما می خواهد سخن او را ببینید که به این آمیختگی حس ها ، « حس آمیزی » می گویند .
مثالهای دیگر : خبر تلخی بود- روشنی را بچشیم – با مزه نوشتن – آوای سبک و لطیف .
تلمیح
آن است که گویند در ضمن کلام خویش به آیه ، حدیث ، داستان ، واقعه ی تاریخی ، اسطوری و افسانه ای اشاره داشته باشد .
مثال : آسمـان بار امانت نتوانست کشید قـرعه ی فـال به نـام من دیوانه زدن
توضیح : اشاره به آیه ی « انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض … . »
نکته : گاهی در آرایه ی تلمیح ، آرایه ی مراعات نظیر هم به کار می رود .
مثال : بیستون بر سر راه است ، مباد از شیرین خبـری گفتـه و غمگیـن دل فرهاد کنید
تضمین
آن است که شاعر یا نویسنده در میان کلام ( شعر یا نثر ) خود آیه ، حدیث ، مصراع یا بیتی را از شاعر دیگر عیناً بیاورد .
نکته : اگر بیت یا مصراعی از شاعر دیگر به عنوان تضمین بیاورد معمولاً نام آن شاعر به گونه ای ذکر می شود .
نکته : معمولاً عبارت تضمین شده داخل گیومه قرار می گیرد .
هدف از تضمین :
۱- اعتبار بخشیدن به سخن
۲- خلاصه کردن مفاهیم گسترده و طولانی
۳- ضمانت برای اثبات ادعا
مثال : چـه زنـم چو نـای هـردم زنـوای سـاز او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی بـه پیـام آشنـایی بنـوازد ایـن نـوا را »
توضیح : بیت دوم این شعر را شهریار از حافظ تضمین کرده است .
اغراق
آن است که در وصف و ستایش یا ذم و نکوهش کسی یا چیزی افراط و زیاده روی کنند ، چندان که از حد عادت و معمول بگذرد .
نکته ۱ : اغراق هم در شعر و هم در نثر کاربرد دارد .
نکته ۲ : اغراق مناسب ترین آرایه برای تصویر کشیدن یک دنیای حماسی است .
نکته ۳ : زیبایی اغـراق در این است که غیـر ممکن را طـوری ادا می کنـد که ممکن و درست به نظر می رسد .
مثال : شـود کوه آهـن چو دریای آب اگـر بشنـود نـام افـراسیـاب
ایهام
ایهام در لغت به معنای درشک و گمان افکندن است اما در اصطلاح علم بدیع ، آوردن واژه ای است با حداقل دو معنی مناسب کلام یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معنی دور آن است و گاهی نیز هر دو معنی مورد نظر می باشد .
نکته ۱ : ایهام نوعی بازی با ذهن است به گونه ای که ذهن را بر سر دوراهی قرار می دهد .
نکته ۲ : انتخاب یکی از دو معنی ایهام در یک لحظه بر ذهن دشوار است و این امر باعث لذت بیشتر خواننده می شود .
نکته ۳ : شرط شناخت ایهام در آن است که خواننده معانی مختلف یک واژه را بداند .
مثال : حکایت لـب شیرین کلام فرهاد است شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است
توضیح : واژه « شیرین » دو معنی دارد : ۱- خوشمزه و گوارا ۲- نام معشوقه ی فرهاد
ایهام تناسب : به کار گیری واژه ای با حداقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر شاعر و پذیرفتنی است و معنی دیگر با کلمه یا کلماتی از بیت یا عبارت تناسب دارد .
نکته : ایهام تناسب مجموعه ای از ایهام و مراعات نظیر است .
مثال ۱ : چـون شبنم افتـاده بـدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
توضیح : واژه ی « مهر » ایهام تناسب دارد ، چون معنی مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غیر از این معنی واژه ی « مهر » به معنی خورشید است که در این صورت با واژه های « عیوق و آفتاب » تناسب دارد .
مثال ۲ : گـر هـزار اسـت بلبـل این بـاغ همـه را نغمـه و تـرانه یکـی اسـت
توضیح : واژه ی « هزار » به دو معنی است : ۱- بلبل ۲- عدد هزار که در این جا منظور شاعر معنی دوم است اما غیر از معنی فوق کلمه ی « بلبل » با کلماتی چون « باغ ، نغمه و ترانه » تناسب دارد .
تمثیل
آن است که شاعر یا نویسنده به تناسب سخـن خـویش ، حکایـت ، داستـان یا نمونه و مثالی را ذکر می کند تا از این طریق ، مفاهیم و نظریات خود را به خواننده یا شنونده منتقل نماید و آنچه در این میان مهم است نتیجه ی تمثیل می باشد که می تواند سرمشقی برای موارد متفاوت باشد .
نکته : در این داستان ها و حکایات ( تمثیل ها ) هر یک از حیوانات یا اشیا و جمادات نماد و نشانه ی چیزی هستند .
مثلاً در درس عبرت از کتاب سال اوّل شیر نماد حق و قدرت مطلق ، گرگ نماد انسان های خود بین و گستاخ و روباه نماد انسان های عبرت پذیر و تسلیم شده می باشند .
در کتاب پیش دانشگاهی مبحث حسب حال درسهای ( افسانه ی عاشقی و تسلی خاطر ) هر دو داستانی تمثیلی است که اوّلی ، شاعر با آوردن داستانی تمثیلی این نکته را یادآور شده است : « انسان باید از موحبت عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلی خاطر جامی در پی آن است که این نکته ی عرفانی را متذکر شود : « خاطر از یاد معشوق پر کرد . »
ارسال المثل
اگـر گـوینده در کلام خود ضرب المثلی را آگاهانه به کار گیـرد و یا کلام او بعداً ضـرب المثل شود ، می گوییم دارای آرایه ی ارسال المثل است .
مثال ۱ : آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
مثال ۲: تــو نیکــی میـکـن و در دجـــله انــداز کـــه ایــزد در بیــابانــت دهـــد بــاز
( همه ی بیت ضرب المثل است )
اسلوب معادله
آن است که شاعر دو مصراع یک بیت را به گونه ای هنرمندانه بیان کند که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارد اما وقتی به دو مصراع خوب دقت کنیم در می یابیم که مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است تا جایی که می توان جای دو مصراع را عوض کرد و میان آن ها علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی نیز بر پایه ی تشبیه استوار است .
مثال ۱ : عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
مثال ۲ : محـرم این هوش جز بی هوش نیست مرزبـان را مشتـری جـز گـوش نیــست
حسن تعلیل
آن است که شاعر یا نویسنده برای سخن خود دلیلی زیبا و شاعرانه می آورد به گونه ای که این دلیل ادبی قدرت قانع کردن مخاطب را دارد . و این علّت سازی مبتنی بر تشبیه است .
نکته : دلیلی که شاعر برای ادعای خود می آورد در حقیقت دلیلی واقعی و عقلانی نیست بلکه دلیلی است بر پایه ی ذوق و احساس شاعرانه .
مثال ۱ : نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
توضیح : شاعر دلیل دوست داشتن روشنی صبح را در این می داند که به چهره ی معشوق او می ماند آنگاه که نقاب از چهره بر می دارد .
مثال ۲ : از صوفی پرسیدن هنگام غروب خورشید چرا زرد رو است ؟ گفت : از بیم جدایی
لف و نشر
لف در لغت به معنی پیچیدن و نشربه معنی پراکندن است اما در اصطلاح ادب آوردن دو یا چند کلمه است در بخشی از کلام که توضیح آن ها در بخش دیگر آمده است .
نکته ۱ : کلماتی که در بخش اوّل می آیند ، « لف » و کلمـاتی کـه به عنـوان توضیـح در بخـش دوم می آیند ، « نشر » نام دارند .
نکته ۲ : هرگاه نظم و ترتیب بین کلمات « لف و نشر » رعایت شده باشد ، آن را « لف و نشر مرتب » گویند و در غیر این صورت « لف و نشر مشوش » خوانده می شود .
مثال ۱ : تا رفتنش ببینـم و گفتنش بشنـوم از پای تا به سر همه صمع و بصر شدم
توضیح : واژه های « ببینم » و « بشنوم » لف است . و دو واژه ی « سمع و بصر » نشر قرار گرفته است . چون کلمات « نشر» به ترتیب برای توضیح کلمات « لف » قرار نگرفته اند ، لذا به آن « لف و نشر مشوش » گویند . ( بصر شدم تا ببینم ، سمع شدم تا بشنوم )
مثال ۲ : دو کس دشمن ملک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم .
توضیح: دوترکیب « دشمن ملک و دشمن دین » لف و دوترکیب « پادشاه بی حلم و زاهد بی علم» نشر هستند . لذا چون توضیح « نشر » با « لف » برابر است . آن را « لف و نشر مرتب » گویند . ( پادشاه بی حلم دشمن ملک و زاهد بی علم دشمن دین هستند.)
ب : بیان
بیان شاخه ای از آرایه های ادبی است و به واسطه ای آن شناخته می شود که یک معنی را چگونه به طریق مختلف می توان ادا کرد .
بیان شامل مباحث : تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه .
تشبیه
یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند .
هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است :
۱- مشبه : کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم .
۲- مشبه به : کلمه ای که کلمه ی دیگر به آن تشبیه می شود .
۳- ادات تشبیه : کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهنده ی پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبیه ، نظیر ، همانند ، به کردار و … .
۴- وجه شبه : صفت یا ویژگی مشترک بیت مشبه و مشبه به می باشد . ( دلیل شباهت )
مثال : علی مانند شیر شجاع است .
مشبه ادات مشبه به وجه شبه
نکته : « مشبه » و « مشبه به » طرفین تشبیه نام دارند . که در تمام تشبیهات حضور دارند اما « ادات تشبیه » و « وجه شبه » می توانند در یک تشبیه حذف شوند. که در این صورت تشبیه با داشتن دو رکن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .
مثال : دل همچو سنگت ، ای دوست به آب چشم سعدی عجـب اسـت اگـر نگـردد که بگردد آسیابی
توضیح : دل به سنگ تشبیه شده است اما وجه شبه « سختی » در این بیت نیامده است .
نکته : در تشبیـه وقتی که « وجـه شبه » و « ادات تشبیه » حـذف شود ، به آن « تشبیه بلیغ » می گویند . ( تشبیه بلیغ زیباترین و رساترین تشبیه است . )
مثال : دلش سنگ است .
مشبه مشبه به
نکته ۱ : در تشبیه همیشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قویتر و بارز تر است که ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبیه می کنیم .
نکته ۲ : هر چه ارکان تشبیه کمتر باشد تشبیه ادبی تر است . ( البته داشتن مشبه و مشبه به الزامی است )
نکته ۳ : هرگاه در تشبیه بلیغ ، یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) به دیگری اضافه ( مضاف الیه) شود . به آن « اضافه ی تشبیهی » یا « تشبیه بلیغ اضافی » می گویند . در غیر این صورت ، تشبیه بلیغ اضافی است .
توجه : این نوع تشبیه در کتاب های درسی بیشترین کاربرد را دارد .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گـو بـرون آی که کـار شب تـار آخـر شد
اضافه ی تشبیهی اضافه ی تشبیهی
توضیح : امید به صبح تشبیه شده و غیب به پرده .
ترکیباتی مثل : درخت دوستی ، همای رحمت ، لب لعل ، کیمیای عشق ، خانه ی دنیا ، فرعون تخیل ، نخل ولایت و … اضافه ی تشبیهی محسوب می شوند .
توجه : دانش آموزان عزیز ! یاد گیری انواع تشبیه برای رشته های ریاضی و تجربی ( غیر انسانی ) چندان ضرورنی ندارد . اما از آنجایی که دو نوع از تشبیه در کتب درسی شما بیشترین کاربرد را دارد ، لذا اشاره ای مختصر به آن ها می کنیم .
۱- تشبیه مفرد : تشبیهی که هر یک از « مشبه » یا « مشبه به » آن ، یک ، چیز است و « وجه شبه» آن از همان یک چیز گرفته می شود . ( شباهت آن ها فقط در یک چیز است )
مثال : دانش اندر دل چراغ روشن است .
مشبه مشبه به وجه شبه
توضیح : در این مثال وجه شبه ( روشنی از یک کلمه چراغ ) استخراج شده است .
یادآوری : تمامی مثالهایی که تاکنون برای شما ذکر کردیم ، از همین نوع تشبیه می باشند .
۲- تشبیه مرکب : آن است که هریک از « مشبه » یا « مشبه به » دو یا چند چیز هستند و وجه شبه نیز از دو یا چند چیز گرفته می شود .
مثال : دیـده ی اهـل طمـع به نعمـت دنیـا پـر نشـود همچنـانکه چـاه به شبنـم
مشبه وجه شبه مشبه به
توضیح : « مشبه » ترکیبی از دو چیز است ( دیده ی اهل طمع و نعمت دنیا ) و « مشبه به » نیز دو چیز است ( چاه و شبنم ) به این معنی : همانطور که چاه با شبنم پر نمی شود ، چشم حریصان نیز با نعمت دنیا سیر نمی شود .
نکته : در تشبیه مرکب در حقیقت یک شکل کلی به شکل کلی دیگر همانند می شود .
استعاره
استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن و عاریت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعی تشبیه است که درآن یکی از طرفین تشبیه ( مشبه یا مشبه به ) را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند .
نکته : اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر می شـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا می دارد ، لذا استعاره از تشبیه رساتر ، زیباتر و خیال انگیز تر است .
انواع استعاره : با توجه به اینکه در استعاره یکی از طرفین تشبیه ذکر می شود ، آن را بر دو نوع تقسیم کرده اند . ۱- استعاره ی مصرحه ۲- استعاره ی مکنیه
استعاره ی مصرحه ( آشکار ) : آن است که « مشبه به » ذکر و « مشبه » حذف گردد . ( در واقع مشبه به جانشین مشبه می شود . )
مثال ۱ : ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت
توضیح : « آفتاب خوبان » استعاره برای معشوق است . ( آفتاب خوبان « مشبه به » که ذکر شده و معشوق « مشبه » حذف شده است . )
مثال ۲ : صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
توضیح : « لؤلؤ » استعاره از سخنان با ارزش است . ( لؤلؤ « مشبه به » ذکر شده و سخنان با ارزش « مشبه » که حذف شده است . )
استعاره مکنیه : آن است که « مشبه » به همراه یکی از لوازم و ویژگی « مشبه به » ذکر گردد و خود « مشبه به » حذف شود .
نکته ۱ : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » نسبت داده می شود .
مثال : مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد .
توضیح : « مرگ » را به « گرگی » تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود « گرگ » را نیاورد و « چنگال » که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن ( مرگ ) نسبت داده است .
نکته۲ : گاهی لوازم یا ویژگی « مشبه به » در جمله به « مشبه » اضافه مـی شود که در ایـن صـورت « اضافه ی استعاری » است .
مثال ۱ : سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
توضیح : « روح » را به بدنی تشبیه کرده که « رگ » داشته باشد و « رگ » را که یکی از ویژگی های « مشبه به »است به « روح » اضافه کرده است .
مثال ۲ : مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده
اضافه استعاری
توضیح : « شب » را به اطاقی تشبیه کرده که « روزن یا پنجره » داشته باشد و « روزن » را که یکی از ویژگیهای « مشبه به » بود به « شب » اضافه کرده است .
نکته : جمله ای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است ، نسبت به جمله ای که دارای آرایه تشبیه است .
نکته : در اضافه ی استعاری « مضاف » در معنی حقیقی خود بکار نمی رود و ما « مضاف الیه » را به چیزی تشبیه می کنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که « مضاف » است برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است .
مثال : دست روزگار ــــــــــ دست برای روزگار یک تصور و فرض است .
روزن شب ـــــــــــــ روزن یا پنجره ای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد .
نکته ی مهم : در استعاره مکنیه چنانچه مشبه به ، انسان باشد ، به آن « تشخیص » گویند .
تشخیص ( آدم نمایی ، انسان انگاری ، شخصیت بخشی )
نسبت دادن حالات و رفتار آدامی به دیگر پدیده های خلقت است . ( دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان )
مثال۱ : برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند .
توضیح : رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است .
مثال۲ : سحر در شاخسار بوستانی چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی
نکته : هر موجودی غیر از انسان در کلام « منادا » قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است .
مثال : ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
نکته : همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که ، مشبه به آن « انسان » باشد ، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی .
مثال : ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن .
۱ ۱ ۲ ۲
توضیح : در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است ،گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن .
توجه : ترکیباتی نظیر : دست روزگار ، پای اوهام ، دست اجل ، قهقه ی قشنگ ، حیثیت مرگ ، زبان سوسن ، دهن لاله و … همگی اضافه ی استعاری مکنیه ( تشخیص ) هستند .
نکته : همه ی تشخیص ها استعاره ی مکنیه می باشند ، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که « مشبه به » آن انسان باشد .
مثال ۱ : اختر شب در کنار کوهساران ، سر خم می کند .
مثال ۲ : دیده ی عقل مست توچرخه ی چرخ پست تو .
مثال ۳ : به صحرا شدم عشق باریده بود .
توضیح : در مثال(۱) اختر شب به « انسانی » تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود « انسان » مشبه به است ، نیامده است .
در مثال (۲) عقل را به انسانی تشبیه کرده و « دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (۳) عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد .
تذکر : همان طور که گفته شد چون مثال(۱) و (۲) « مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (۳) « مشبه به » باران است ، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم .
اضافه ی اقترانی
با توجه به این که اضافه ی اقترانی شباهت زیادی به اضافه ی استعاری دارد ، برای شناخت این دو نوع استعاره از یکدیگر ، اضافه اقترانی را توضیح می دهیم :
اضافه ی اقترانی : آن است که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت باشد . برعکس اضافه ی استعاری که وجود « مضاف » برای « مضاف الیه » یک واقعیت نیست .
مثال : حسین دست دوستی به من داد .
توضیح : دست را به قصد دوستی به من داد که « دست » برای نشان دادن دوستی یک واقعیت است .
نکته : برای تشخیص آسان اضافه اقترانی از اضافه ی استعاری ، می توان از دو شیوه استفاده کرد:
۱- کافی است که بدانید در اضافه ی اقترانی ، مضاف الیه عملی است که مضاف انجام می دهد.
مثال۱: پروردگارا ! روا مدار که به حریم اجتماع پای تعدی و تجاوز بگذارند.
مثال۲: پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید.
توضیح: در مثال اول تعدی و تجاوز عملی است که « پا » انجام می دهد ؛ولی در مثال دوم، چنین رابطه ای برقرار نیست بلکه« وجود » را به لباسی تشبیه کرده ایم که دامن داشته است.
۲- بین دو جزء اضافه ی اقترانی ( مضاف و مضاف الیه ) می توان عبارت « از روی » را قرار دادو یک جمله ساخت.
مثال : در اضافه ی « دست ارادت » — دست را از روی ارادت دراز کرد .
توجه: ترکیباتی نظیر : دست محبت، پای ارادت، چشم احترام ، دیده ی محبت ، گوش توجه ، چشم اعتنا ، پای بطلان ، قلم عفو و … اضافه ی اقترانی می باشند که بین همه ی این ترکیبات اضافی ، می توان « از روی » را قرار داد .
مجاز
مجاز به کار بردن واژه ای است در غیر معنی حقیقی به شرط وجود قرینه .
قرینه در مجاز: نشانه است که به کمک آن می توان معنی غیر حقیقی کلمه ای را فهمید.
مثال۱ : ایران در بازی های آسیایی شرکت می کند.
توضیح : کلمه ی « ایران » مجاز از یک تیم ورزشی از ایران است و « شرکت در بازی » قرینه است که به ما کمک می کند تا بفهمیم که منظور از کلمه ایران کشور ایران نیست .
مثال ۲: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
توضیح :کلمه ی سینه مجاز از انسان عاشق است .
نکته: از آنجا که در استعاره لفظ در معنای حقیقی خود به کار نمی رود ، لذا هر استعاره ای نوعی مجاز است .پس هر مجازی استعاره نیست اما همه ی استعاره ها مجاز است .
کنایه
کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است . که معنی نزدیک آن مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود.
نکته: در کنایه الفاظ همه خقیقی اند اما مقصود گوینده معنای حقیقی و ظاهری آن نیست.
نکته: کنایه معمولا در یک جمله یا یک ترکیب به کار می رود .
مثال ۱ : هنوز از دهن بوی شیر آیدش.
توضیح: کنایه از این که هنوز بچه است و بارز ترین نشانه ی بچگی همان شیر خوردن است .
مثال ۲ : که رهام را جام باده است جفت.
توضیح :کنایه از این که رهام عیاش و خوشگذران است و مرد جنگ نیست.
مثال ۳: بباید زدن سنگ را بر سبوی.
توضیح: سنگ را بر سبو زدن کنایه از آزمایش و امتحان کردن است.
عباراتی نظیر : دست و پا کردن ، روی کسی را به زمین انداختن ، شکم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در کشیدن ، عنان گران کردن ، دهان دوختن ، پای در دامن آوردن ، سر زخاک بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سیاه و سفید نزدن ، دست روی دست گذاشتن و …همه کنایه هستند
حرف
بعضی از واژهها معنی مستقلی ندارند و برای پیونددادن واژهها یا نسبت دادن واژهای یا جملهای یا نشاندادن نقش واژهای در جمله بهکار میروند. این واژهها را حرف میگویند. حروف در جمله نقش نمیپذیرند. حرفها به سه دسته تقسیم میشوند: حروف ربط و اضافه و نشانه.
1-حرفهای ربط: حرفهای ربط واژههایی هستند که دو واژه یا دو جمله را بههم پیوند میدهند و آنها را همپایه یکدیگر میسازند و یا جملهای را به جملهای دیگر ربط میدهند و یکی را وابسته دیگری قرار میدهند.
الف - حروف ربط همپایه ساز: مجید و بهروز به بازار رفتند.
ب- حروف ربط وابسته ساز: که بر سر جمله پیرو میآیند در جملات مرکب. تا نکوشی موفق نمیشوی.
حرفهای ربط از جهت ساختمان دو نوع است.
1- حرف ربط ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: اما، پس، تا، زیرا، که، نیز، ولی، هم
2- حرفهای ربط مرکب: مجموعهای از دو یا چند واژه است که معمولا یکی از آنها حرف ربط یا حرف اضافه ساده است و اغلب علاوه براین که کار حرف ربط را انجام میدهند نقش قیدی هم دارند. آنجاکه، از این روی، اکنون که، بس که، زیرا که، هر چند
معنی و کاربرد حرفهای ربط ساده:
اگر: برای شرط بهکار میرود.
اما: برای توضیح یا از میانبردن گمان نادرست شنونده
باری: برای مختصرکردن سخن
پس : از این رو، در نتیجه
تا: 1- تا وقتیکه 2- برای بیان نتیجه فعل 3- همینکه
چون: 1- بهعلتاینکه 2- زیرا که 3- وقتی که
چه: برای پیوند دو جمله
زیرا: ازاینجهت، بدینسبب
که: دو جمله را به هم پیوند میدهد و گاهی آن را توضیح میدهد.
لیکن: اما
نه: برای نفی نسبت یا امری
نیز: برای شریک قراردادن
و: برای عطف بهکار میرود
ولی: اما
هم: نیز
یا: برای مساوی قراردادن دو چیز
2- حرف اضافه:
واژههایی هستند که معمولا واژه یا گروهی را به فعل جمله نسبت میدهند و آنها را بدان وابسته میسازند و به آنها نقش متممی میبخشند. با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.
حرفهای اضافه از جهت ساختمان بر دو قسمند:
1- حرفهای اضافه ساده: که از یک واژه ساخته شدهاند: از، اِلا، الی، با، بر، برای، تا، جز، چون، در، غیر
2- حرفهای اضافه مرکب: از یک حرف اضافه ساده و یک واژه دیگر ساخته شدهاند: ازبرای، بهمجرد
معنی و کاربرد برخی از حرفهای اضافه ساده:
از: 1- برای آغاز یا شروع 2- برای بیان علت 3- برای بیان جنس 4- به معنی اثر نوشته 5- همراه صفت برتر
الا: برای استثنا به معنی بجز، مگر
الی: تا
با: 1- در معنی همراه 2- در معنی به وسیله 3- به یاری
بر: 1- قرار داشتن چیزی روی چیزی 2- لازم بودن امری
برای: 1- به معنی منظور 2- از بهر
به :1- برای نشاندادن انتها و پایان عملی 2- برای سوگند 3- برای نشاندادن مقابل بودن دو چیز 4- به معنی نسبت به 5- برای نشاندادن داخل چیزی
بی: برای نفی و سلب
تا: برای بیان پایان چیزی
جز: برای استثنا، به معنی غیر
چون: مانند، مثل
در: 1- برای نشان دادن داخل چیزی 2- در خصوص
مانند: مثل و چون
شبه جمله
- شبه جمله
اگر بخواهیم حالتهای روحی و درونی خود چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آنها را بر زبان بیاوریم معمولا ً از واژههای همچون، وه، آه استفاده میکنیم که به آنها شبه جمله یا صوت میگویند. از آن جهت به این واژهها شبه جمله میگویند که معنایی مانند جمله دارند. آه: درد میکشم. بَه بَه: چه خوب است.
به این واژهها صوت هم میگویند زیرا در بیشتر آنها مثل این است که از شدت درد یا تعجب صدایی از حلق و دهان خود در میآوریم.
اقسام شبه جمله از جهت معنا:
1- شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، آمین، الهی
2- شبه جمله تحسین و تشویق: آفرین، مرحبا، به به
3- شبه جمله درد و تاسف: وای، افسوس، دریغ
4 - شبه جمله تعجب: وه، عجب، شگفتا
5- شبه جمله تنبیه و تحذیر: مبادا، زنهار، هان
6- شبه جمله امر: یاالله، بسمالله، خفه
7- شبه جمله احترام و قبول: چشم، قربان
8- شبه جمله جواب و تصدیق: آری، البته ،ای
تذکر: شبه جملهها در جمله اغلب نقش قیدی دارند. افسوس دوستان همگی پراکنده شدند
ضمیر
- ضمیر
واژهای است که جانشین اسم میشود برای جلوگیری از تکرار اسم. رستم پهلوان بزرگی بود هر کس او را میدید. او ضمیراست و جانشین رستم شده است رستم مرجع ضمیر است.
اقسام ضمیر عبارتند از:
1-شخصی 2-مشترک 3-اشاره 4-پرسشی 5-تعجبی 6-مبهم 7-ملکی
1- ضمیر شخصی: ضمیرهایی هستند که برای هریک از اشخاص (اول شخص، دوم شخص و سوم شخص، مفرد یا جمع ) ساخت جداگانه دارند.
ضمیر شخص دو گونه است: منفصل، متصل
الف- ضمیر شخصی منفصل یا گسسته، ضمیری است که به واژه پیش از خود نمیچسبد و به تنهایی بکار میرود: من، تو، او (وی)، ما، شما، ایشان
ب - ضمیر شخصی متصل یا پیوسته:ضمیری است که به واژه پیش از خود میپیوندد و به تنهایی بهکار نمیرود.
م، ت، ش، مان، تان، شان
تذکر: وقتی که ضمیر م، ت، ش به کلماتی که به ه ختم میشوند افزوده شود الفی به آن اضافه میشود. میوهام، جامهات
اگر ضمایر متصل به واژهای که آخرش ا یا و باشد ی به آن اضافه میشود. قلمهایم، ابرویت
-ضمیر مشترک:
ضمیری است که برای همه ساختهای ششگانه یکسان بهکار میرود.
خود: خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان
علاوه بر ضمیر خود، در ضمیر خویش و خویشتن نیز ضمیر مشترکند که بیشتر در زبان و ادب بهکار میرود.
3-ضمیر اشاره:
ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم میشود. آن، این و اقسام دیگری که در بحث صفت اشاره آنها را نام بردهایم اگر این کلمات به همراه اسم بیایند صفت اشاره و اگر جانشین اسم شوند ضمیر اشارهاند. این کتاب را بگیر و آن را بخوان.
4- ضمیر پرسشی: ضمیر پرسشی نیز همان صفات پرسشی هستند که جانشین اسم شدهاند: که، چه، کدام، کدامین، کی، کجا، چگونه
5-ضمیر تعجبی:
واژه "چه" وقتی که بیهمراهی اسم بیاید و مفهوم تعجب و شگفتی را برساند. چه هوای خوبی ! چه زیباست !
6- ضمیر مبهم:
واژههایی هستند که بر کس یا چیز یا مقدار مبهمیدلالت میکنند: همه آمدند. فلانی، آدم بسیار خوبی است.
تذکر: همچنانکه قبلا ذکر شد این ضمایر اگر با اسم بیایند صفت میباشند.
7- ضمیر ملکی:
واژه مرکب ازآنِ که بهمعنی مال ِ یا متعلق به باشد: این کتاب از آن ِ مسعود است.
این واژه در قدیم گاهی بهصورت آن ِ بهکار میرفته است .
کاربرد و نقش ضمیر ها
ضمیرها معمولا جانشین اسم هستند از این رو نقشهای مختلف اسم را بر عهده میگیرند.
1- نقش نهادی: من فردا به مسافرت میروم. خودت این مطلب را گفتی.
2- نقش مسندی: محمود من هستم. احمد کدام است.
3- نقش مفعولی: تو او را ندیدی. خویشتن را رها ساختم.
4- نقش متمی: به آن دست مزن. بهخود گفتم.
5- نقش منادایی: ای آن که به اقبال تو در عالم نیست.
6- نقش تمیزی: مرا که پنداشتی؟
7- نقش قیدی: کجا میروی؟ چقدر خوابیدی؟
8-نقش مضافالیهی: دلم به حالش سوخت. او از گفته خویش پشیمان شد.
صفت
واژه یا گروهی از واژه هاست که درباره اسم توضیحی میدهد و یکی از خصوصیات اسم را بیان میکند.
صفت از حیث مفهوم 6 نوع است:
1- بیانی 2- اشارهای 3-شمارشی 4- ﭘرسشی 5- تعجبی 6- مبهم
صفت بیانی: صفتی است که چگونگی و خصوصیات اسم را مانند رنگ، قد، جنس، شکل، وضع، اندازه، مقدار و ارزش بیان میکند.
صفت بیانی پنج نوع است.
صفت ساده : صفتی است که تنها چگونگی و خصوصیت موصوف را میرساند بدون معنی فاعلی و مفعولی و نسبی...: هوایی خوب، اتاق گرم، مادر مهربان
صفت فاعلی: صفتی است که بر کننده کار دلالت کند. و از حیث ساختمان هفت گونه است.
1- بن مضارع + نده: گیرنده
2- بن مضارع +ان: گریان
3- بن مضارع + ا: دانا
4- بن ماضی و بهندرت بن مضارع + ار: خریدار ،پرستار
5- بن ماضی یا مضارع +گار: آفریدگار، آموزگار
6- اسم معنی و بهندرت صفت یا بن فعل +گر: دادگر، سفیدگر
7- اسم معنی و بهندرت صفت یا بن فعل +کار: ستمکار، تراشکار
تذکر:
1-پسوند گر و کار در آخر اسم ذات صفتی میسازد که بر پیشه و حرفه دلالت میکند: زرگر، آهنکار
2-صفت فاعلی + پسوند ان گاهی تکرار میشود و قید میسازد: دوان دوان
3-گاهی ساخت فعل امر نوعی صفت فاعلی میسازد: بزن برو
بن مضارع +اسم یا واژه دیگر نوعی صفت فاعلی مرکب میسازد: دانشجو
3.صفت مفعولی: که آن را اسم مفعول نیز نامیدهاند، صفتی است که معنی مفعولیت دارد یعنی کار برآن واقع میشود.
بن ماضی + ه: رفته، ساخته
گاهی لفظ شده نیز به آن اضافه میشود: شنیده شده
تذکر:
1-اگر به اول صفت مفعولی اسم یا صفتی افزوده شود گاهی ه میافتد. گل اندوده، گل اندود
2- برخی از صفتهای مفعولی که از فعلهای لازم و بهندرت فعلهای متعدی میآیند معنی صفت فاعلی دارند: رفته، خوابیده
4- صفت نسبی: صفتی است که به کسی یا جایی یا جانوری و یا چیزی نسبت داده شود.
به آخر اسم یا صفت و به ندرت ضمیر ی (نسبت) اضافه شود: تهرانی، خودی
علاوه بر "ی" نسبت علایم زیر نیز صفت نسبی میسازد.
ین: سیمین، پسین انه: سالانه
ینه: پشمینه انی: روحانی
ه: دورویه گانه: دوگانه
گان: گروگان چی: پستچی
صفت لیاقت : صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را میرساند. مصدر + ی (لیاقت): خوردنی
درجات صفت:
1- صفت مطلق: بدون سنجش حالت موصوف را بیان میکند: خوب، بزرگ
2- صفت برتر (تفضیلی): صفت مطلق +تر: خوبتر، بزرگتر
3- صفت برترین (عالی): صفت مطلق +ترین: خوبترین، بزرگترین
صفت از نظر رابطه با موصوف دو حالت دارد:
1-صفت پسین: که پس از موصوف میآیند بیشتر صفتهای بیانی صفت پسین هستند.
2. صفت پیشین: که پیش از موصوف میآیند که به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
1- صفت اشاره: این و آن وقتی که همراه اسمی بیایند و بدان اشاره کنند.
این:برای اشاره به نزدیک آن: برای اشاره به دور
صفت اشاره بهصورتهای زیر دیده میشود:
الف- این و آن بدون همراهی با کلماتی دیگر که تنها برای اشاره است. این کتاب
ب- برای اشاره و تاکید که با "هم" ترکیب میشوند: همین، همان
ج- برای اشاره و بیان تشبیه و چگونگی به همراه کلماتی مانند: چون، گونه، سان: چنین، چنان، اینگونه، آنجور
د-برای اشاره و تاکید همراه کلماتی مانند: قدر، مقدار، همه: اینقدر، هماناندازه، همینقدر
2- صفت شمارشی: واژهای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمی را میرساند به آن عدد نیز میگویند.
بر چهار قسم است:
الف- صفت شمارشی ساده: اعداد بدون پیشوند و پسوند: یک، دو، بیست
ب- صفت شمارشی ترتیبی: عدد + م یا مین: چهارم، صدمین
ج- صفت شمارشی کسری: اعداد کسری: یک سوم، دو سوم
د- صفت شمارشی توزیعی: از تکرار صفت شمارشی اصلی بهدست میآید: یک یک، دو به دو
3- صفت پرسشی: صفتی است که با آن از نوع یا چگونگی یا مقدار موصوف پرسش کنند.
صفت پرسشی از نظر مفهوم سه گونه است:
الف- صفت پرسشی که با آن از نوع یا چگونگی با از نام و نشان موصوف میپرسند: چه، کدام، چطور، چگونه
ب-صفت پرسشی که با آن از ترتیب یا مقام موصوف پرسش کنند: چندم، چندمین
ج- صفت پرسشی که با آن از مقدار و شماره موصوف پرسیده میشود: چند، چقدر، چه مقدار
4- صفت تعجبی: صفتی است که همراه اسم میآید و شگفتی و تعجب گوینده را میرساند و با آهنگ مخصوص تعجب ادا میشود. چه خط زیبایی !
5- صفت مبهم: صفتی است که همراه اسم میآید و نوع یا چگونگی یا شماره و مقدار آن را بهطور نامعین ومبهم بیان میکند: هر، همه، دیگر، هیچ، چند، چندین، چندان، فلان