رهگذری از در دل میگذشت
تا که نگاهم به دلِ او بگشت
کوله ی ره او به زمین باز کرد
چشم چرانید و سپس ناز کرد
ازهنر خویش بگفتا به نیک
ای تو سزا بر من و با من شریک
هر که نگه بر تو چپ انداخت او
جان به فدا از گنهش ساخت او
چون که منم در هوس روی تو
نیست سزا کس بکند بوی تو
گفت و به گفتار بسی شنگ بود
در قِبَلش کرده ی دل جنگ بود
تا که ز بی میلی ما او شنید
شعر چیست؟
شعر؟؟!!
شعر شاید نفسیست
جان، بر این جسم به درد آمده می افشاند
که ز شلاق همین تهمت مردم مُردست
شعر یا عافیتیست
که نگاه نگران، در پس آن جا ماندست
شعر؛ یا ؛پینه دست پدریست ؛
که ز شرمندگی از خلوت خود میلرزد
پر خالی شده از، سکه ی خرد
یا که شاید عرقیست ، که از آن صورتِ پرچین پدر میبارد؛
لحظه ی شرم؛
از اندوهِ تهی بودن خوان
یا که از تافتن تار به جیب کت خویش
شعر افسوس عروسیست لب سفره ی عقد
که به اجبار همین فقر، بلی گفته به ناکامیِ از عشق و درونش بشکست
شعر آن بغض فرو خورده ی یک دخترکیست
دختر دست فروش
؛که ز سرما نفسش میلرزد
ونگاهش که به دستان همین رهگذران
مشغول است
و ز چشمان پر از حسرت خود شعر روان کرده به شهر
نگران است فروشد همه ی بار گلوبندش را
تا که شاید بستاند خرجِ تیمارِ یکی مادر دلبندش را
شعر آن آه جگر سوخته ایست
که ز دیدارِ تنِ بی سر دلبند خودش مینالد
وزن سنگین همین شعر، به دشمن، چشم میغراند
شعر؛ آن سفره ی عیدیست که بر دور و برش ، سایه ی مهر پدری مفقود است
سایه اش بر سر امنیت این شهر کشیدست ولی
شعر آن نقل و نباتیست که بر فرق عزیزان وطن میبارید
تا که آوازه ی آواز همین شعر قشنگ
سیل گلهای بهشتی به زمین جاری کرد
عطر آن در نفس جنگ چه غوغا میکرد
آسمان غبطه خوران سوی خودش میخوانید؛سیل جاری شده ی گلها را؛
تکـ به تک؛
فوج به فوج ؛تا به گلخانه ی خود افزاید
شعر آواز قدمهای همان کارگریست
لنگ لنگان که به لکنت گوید
باز امروز کسی طالب من نیست که نیست
شعر یا در پس آن پنجره ی پیر زنیست
چشم در راه؛ فراخ است که باز
کسی از در به برش بازآید
دست او گیرد و یک فنجان چای
در کنارش بخورد
و به یک خاطر آسوده کمی خواب رود
شعر یا آهنگیست
که ز خالی شدن معده ی یک کودکِ در خواب به پا میخیزد
که به امید پلو یا چلویی چشم به هم دوخته بود
مگر از عالم رویاش به سیری برسد
شعر را؛ معنا بتوان باید کرد
چون که این شعر؛ عجیب
دل این خلقِ به خود خفته درآشوب کشد
شعر میدانی چیست؟
شعر آن دست نیازیست به کوی و ره دوست
شعر خلوتگه یک بنده به درگاه خداست
شعر ان دست تمنای یکیمان به دریست
که به سوی ابدیت باز است
و کلیدش که توکل به همان صاحب این عرش و زمان است فقط
شعر سجاده ی سبزیست که پر گشته ز اشک
و از آن نوگل امید نمو میابد
و به ایمان دلی سیراب است
شعر هم یک سخن پندآموز
شعر یک حرف که از مهر حکایت دارد
شعر آن دست نوازشگر یک مرد ملئ
به سر و صورت یک کودک در فقر غنی
شعر معناش زیاد است عجب
همه جا شعر روان است و روان
به نگاهی است و یا
به نوایی است همان دم که یکی خوانده عزیزیش به جان
شعر آن؛ پرده ی سر خداوندی هست
عیبمان پوشد و ما چون انسان
در پس پرده ی او جلوه گریم
شعر را تا که به معناش کشی
نفست بند آید
و دلت شاید از این حجم معانیش به خوناب شود
شعر را هر کسی از پنجره ی فکرت خود میخواند
و من اما شعر را
در همین خلوت خود مینوشم چه گواراست ولی
جرعه ای بیش ننوشیدم هنوز
شعر را تا که شعوری نشود؛
نتوان معنا کرد
چشم بگشای و به آبی ز غبارش برچین
تا که در خلقت خود غرق شوی
شعر را باز توانی که ز ژرفای نگاهت بسرایی شاید و به معناش رسی
شعر اینک که من اینجا هستم
کوچه ایست
که در آن پیکر پاک شهیدی روی دستان جماعت جاریست
و گلِ خنده ی تصویر همین شاخه نبات
چه سرودی به جهان پر کرده
شعر اکنون سر رفت
از دوچشمم که به دریا برسد
شعر....
شاعر سرکار خانم حبیبی
من غلطم ؛من غلطم ؛من غلط اندر غلطم
سوی عدو رسد چرا مسلک و آیین و خطم
هر دم از این زبان من حرف گزافه میرسد
در خم این خرابه ها موج خرافه میرسد
وقت شکست تیم خود رو به بهانه میزنم.
لحن برنده پیشه و دم ز فسانه میزنم
ساده دم از مذاکره بهر شکست خود کنم
صحبت حق به جهل خود صحبت پوچ و پُدکنم
نقد خود ار شنیده ام ؛ پشت یَدَم نشان دهم
گر که نه چاره شد سپس از دم خود فغان دهم
بهر کتابتم به صد حیلت و حقه رو کنم
تا که به آخرش شود؛ سرقت خفیه خو کنم
نقد پیمبرم عَلم ؛پرده چه ساده می درم.
گو که ز او علایم و گله به سایه می چرم
نقد به من مزن ولی نقد رسول خود گزین
احمد مصطفی شه و سرور انبیای دین
عالِمِ عالَمَم چنین؛ مهدی منجی ار رسد.
مجلس نقد،عَلَم که من ؛پرسش و پاسخم دهد
اوج تزلزلم که خود در پی باد مغربم.
هر سخنی کز او رسد،بی چک و چانه طالبم
جان به کری سپرده و سِرّ وطن به در دهم.
باخت خود به برد و هم نیک وطن به شر دهم
من غلطم؛من غلطم؛من غلط اندر غلطم.
بد که زخود نبینم و پاسخ هر کمم؛حطّم
گر چه که شیخ واقفم؛بر همه سرّاین جهان
شوخم و شنگ؛ اگر چه بد ؛تا بکنم به مردمان
نیست کسی مرا به بد؛خوانده و برحَقَش کنم.
با سخن گزنده ام؛پاره و هم شقش کنم
هرشِر و یاوه گفتم و کس نتوان که هُو زند.
دوست به سرزند ولی پا به زمین عدو زند
سر ز چه دردت آورم؛عصمت من که واقفی
من که برون ز هر بَدم؛دانه به دانه کاشفی
سر به خیال خوش زمین نِه که چو من رسیده ام
گفته ی ابن حارث این وقت گران گزیده ام
وقت و امان فزون دهد؛ایزد و تا ز رو روم
سنگـ خدا رسد و یا ؛توبه به گفتگو روم
تا دو سه روز اگر رود؛نقد خدا بیان کنم
یا که به رای محکمه؛حکم خدا روان کنم
تا که نفس بَرَد زمن ذات مقدس این زمان
دین به خرافه مینهم ؛مفتی اعظمم گمان
ای آخوند بیسواد و احقر
این چیست که گفته ای چو نشتر
خواهی که کنی نقد پیامبر
او ستوده ی خدای اکبر
اوعلت خلقت است احمر
ازهرچه خطاست اوست اطهر
گندیده تن عقائدت را
نمونه سوالات ادبیات فارسی دوم دبیرستان
آزمون7 ادبیات فارسی (2) دبیرستان رشته: کلیه رشته ها
الف)معنی شعر ونثر(6نمره)
1- الهی! شیرین ترین عطاها در دل من رجای تو خداوند است و من خوشترین سخن ها بر زبان این گنه کار، ثنای توست. (1نمره)
جواب) خدایا لذت بخش ترین بخشش ها در قلب من امید به توست و زیبایی ترین کلام بر زبان من گنه کار حمد و ستایش توست.
2- خاک مرا جزیره ی خشکی گمان مبرد/دریای بی کران و خروشان نهفته است (75/0نمره)
جواب)سرزمین مرا مکانی خشک و بی حاصل تصور نکن در سرزمین من دریایی بی پایان و خروشان پنهان است.
3- همان دستمالی که پولک نشان شد و پوشید اسرار چشم ترت را (75/0نمره)
جواب) همان دستمالی که اشک های چشم تو را پاک کرد و اسرار چشم های اشک آلودت را در خود پنهان کرد.
4-عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را (1نمره)
جواب) زمانی که عشق، سراغ کسی بیاید عقل وخرد از او می گیرد همانطور که دزد، به محض ورود به خانه نخست چراغ را خاموش می کند.
آزمون7 زبان فارسی (2) دبیرستان رشته: کلیه رشته ها
الف) زبان شناسی(4نمره)
1- تفاوت میان زبان و گفتار را با قواعد فوتبال و بازی فوتبال مقایسه کنید. (1نمره)
جواب) 1) زبان مثل قواعد فوتبال بدون خطا و اشتباه است. ولی گفتار مثل ، بازی فوتبال دچار اشتباه وخطا می شود.
2- دو کلمه مثال بزنید که در یکی میان وند و در دیگری پسوند باشد. (5/0نمره) جواب) میان وند:سراسر / پسوند: پاییزی
3- تعداد مصوّت های زبان فارسی .................. و تعداد صامت ها ................. است. (5/0نمره) جواب) 6 تا / 23
4- وند های تصریفی و اشتقاقی را مشخّص کنید. (5/0نمره)
کوچک ترین: جواب) تصریفی کشتار: جواب) ار اشتقاقی
5- کلمه ی «دانش» چند هجا و واج دارد؟ (5/0نمره) جواب) تعداد هجا: 2 تا / تعداد واج: 5 تا
6- ترکیب تکواژ آزاد با یک یا چند وند به دو منظورِ متفاوت است. نام ببرید. (1نمره)
جواب) 1)وند های اشتقاقی برای ساخت کلمه های تازه 2)وند های صرفی برای آماده کردن کلمه در ساختار نحوی جمله
ب)نگارش (5نمره)
در روز شنبه هفدهم دی ماه 1356، روزنامه اطلاعات در قم پخش شد. در صفحه هفتم روزنامه، مقالهای با عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" با نام مستعار "احمد رشیدی مطلق" نظر خوانندگان را به سوی خود جلب کرد. نویسنده در آن مقاله، به طور صریح بیحجابی را فضیلت دانسته و حجاب کهنهپرستی و ارتجاع سیاه معرفی شده و به امام خمینی، بزرگ مرجع عالم تشیع، اهانت کرده بود و قیام پانزده خرداد 1342 توطعه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود. روزنامه رستاخیز نیز در همان روز، تظاهرات گروه قابل توجهی از زنان مشهد را در مخالفت با کشف حجاب "تظاهری از یک اتحاد نامقدس"نامید.داغی که رحلت آقا مصطفی بر دلهای عاشقان امام نهاده بود،به انبار باروتی میمانست که با جرقهای هر چند کوچک،انفجار مهیبی را باعث میشد و مقاله رشیدی مطلق در حکم این جرقه بود،تا مجددا تظاهرات گستردهای علیه رژیم تدارک دیده شود.
فرق بین کنایه و استعاره ، مجاز
از لحاظ منطقی میان آن دو رابطه عام و خاص مطلق دارد یعنی هر کنایه ای استعاره است ولی هر استعاره ای کنایه نیست. از طرف دیگر ، در استعاره لفظ صراحت دارد ولی در کنایه صراحت لفظ موجود وجود ندارد.
در کنایه قرینه ای که مانع از اراده ی معنی حقیقی باشد وجود ندارد و اماتفاوت کنایه با مجاز و استعاره دراین است که در کنایه اراده ی معنی اصلی ممکن است، اما در مجاز و استعاره اراده ی معنی اصلی ممکن نیست.
مبحث اسم
جمله مجموعه ای از کلمات است که اندیشه ها، خواسته ها و عواطف ما را نشان می دهد. در زبان فارسی هفت نوع کلمه وجود دارد: اسم، فعل، ضمیر، صفت، قید، حرف و صوت .
در مورد صفت و قید مطالبی گفته شد اکنون به اسم و انواع آن می پردازیم .
اسم:کلمه ای است که برای نامیدن کسی یا چیزی به کار می رود و می توان امری را به آن نسبت داد.
مانند: کتاب حسن را آوردم.
در این جمله حسن را مفعول جمله است. زیرا نشانه مفعولی «را » رابا خود دارد و همچنین اگر از فعل جمله سوال شود «چه کسی را » جواب «حسن را » می باشد. گفتیم راه تشخیص مفعول در جمله یکی داشتن (را و دیگر از فعل جمله سوال شود چه کسی را و چه چیزی را ) است و جواب مفعول است .
نقش کلمه در جمله و آرایه های ادبی
1- ترکیب (نقش): در ترکیب از نقش واژه در داخل جمله بحث میکنیم.
2- تجزیه (نوع): در تجزیه از نوع واژه یعنی ویژگیها و خصوصیات واژه خارج از جمله بحث میکنیم.
نقش واژه را میتوان به نقشهای اصلی و وابسته تقسیم کرد
1- نهاد: قسمتی از جمله است که درباره آن سخن میگوییم یا صفت و حالتی را به آن نسبت میدهیم.
نهاد به دو نوع تقسیم میشود:
الف- فاعل: نهادی است که کاری انجام داده است. علی (فاعل) رفت(فعل).
ب- مسندالیه: نهادی است که به آن صفت یا حالتی را نسبت میدهیم.
هوا (مسندالیه) سرد (مسند) است (فعل)
برخی سوالات و ابهامات موجود در زبان فارسی
1-ضمایر منفصل ، متصل و صفات پیشین تکواژ قاموسی هستند یا دستوری؟
ضمایر پیوسته و (جدا) و صفات پیشین تکواژ هستند ولی نوع آنها فرق دارد.
ضمایر پیوسته (–َ م . –َ ت . –َ ش : کتابَم ، کتابت ، کتابَش و ...) تکواژ دستوری وابسته هستند. اما ضمایر منفصل : ( من ، تو ، او و ... ) تکواژ دستوری آزاد به شمار میروند؛ یعنی کاربرد مستقل دارند و میتوانند جایگاه : نهاد ، مفعول ، متمم ، مسند و منادا (نقشهای اصلی) را اشغال کنند.
صفات پیشین چند گونهاند. برخی مانند صفات اشاره (این و آن ) تکواژ آزاد دستوری و برخی چون : عجب ، همه ، هیچ و ... تکواژ قاموسی هستند.
2-واژههای «سرمایه» ، «سرزمین» و «قلمرو» از نظر ساخت چه نوع واژهای هستند ؟ سرمایه و سرزمین ساده به شمار میروند. قابل تجزیه به اجزا با حفظ همان معنی قبلی نیستند. در واژههای مشتق و مرکب ضروری است که پس از تجزیه نیز معنای اصلی در اسم باقی بماند.
برای مثال گلدان پس از تجزیه به گل + دان در بخش اسمی خود تفاوت معنایی نمییابد. گل همان معنای گل را دارد.
آشنایی با دستور زبان فارسی
دستور زبان فارسی به دو بخش عمده تقسیم میشود.
1- ترکیب (نقش): در ترکیب از نقش واژه در داخل جمله بحث میکنیم.
2- تجزیه (نوع): در تجزیه از نوع واژه یعنی ویژگیها و خصوصیات واژه خارج از جمله بحث میکنیم.
نقش واژه را میتوان به نقشهای اصلی و وابسته تقسیم کرد.
1- نهاد: قسمتی از جمله است که درباره آن سخن میگوییم یا صفت و حالتی را به آن نسبت میدهیم.
نهاد به دو نوع تقسیم میشود:
زیبا ترین آرایه های ادبی
تشبیه، استعاره، مجاز ، کنایه از مهمترین موضوعات علم بیان به شما می رود با این حال این چهار مورد گاهی در علم بدیع مورد استفاده قرار گرفته و در میان آرایه ها و صناعات ادبی مورد تحلیل قرار می گیرد. در اینجا تنها به بهانه آشنایی با معروفترین آرایه های ادبی به این چهار مقوله نیز نگاهی گذرا داریم:
1- تشبیه:
نشان دادن همانندی بین دو یا چند پدیده است .هرتشبیهی در اصل 4رکن و پایه دارد:
ارکان تشبیه : مشبّه و مشبّهٌ به - ادات تشبیه - وجه تشبیه
مثال:
بلم آرام چون قویی سبکبال // به نرمی بر سر کارون همی رفت
بلم=: مشبّه / چون= ادات تشبیه / قویی سبکبال = مشبّهٌ به / نرم و آرام پیش رفتن = وجه تشبیه
1- تشبیه انواع مختلف دارد:
تشبیه بلیغ : دو رکن ادات تشبیه و وجه تشبیه حذف می شود .
برخی از مهمترین آرایه های ادبی
علم بدیع چیست؟
بدیع در واژه به معنی تازه، نو و نوآورده است و در گستره ی زبان فارسی ، علمی است که از آرایه های ادبی سخن می گوید. آرایه ها زیورهایی است که سخن را بدان می آرایند.
آرایه های ادبی بر دو گونه است:
الف) ـ آرایه های لفظی (صناعات
لفظی ) :
به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که از تناسب آوایی و لفظی میان واژه ها پدید می آید. مانند:
واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و اشتقاق
ب) ـ آرایه های معنوی (صناعات
معنوی ) : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که بر پایه
ی تناسب های معنایی واژه ها شکل می گیرد، مانند:
مراعات نظیر، تناقض، عکس، تلمیح، تضمین، اغراق، حسن تعلیل، ارسال
المثل، تمثیل، اسلوب معادله و ایهام.
الف) - آرایه های لفظی :
راههای تشخیص فعل ساده از مرکب
در کتابهای زبان فارسی راههای تشخیص فعل ساده از مرکب را در دوویژگی " گسترش پذیری و نقش پذیری "جزء غیر صرفی همراه فعل خلاصه کرده است ، اما در کنار این دو راه، راههای دیگری نیز برای تشخیص آنها وجود دارد:
معیار معنایی
با توجه به این معیار ابتدا به فعل جمله دقّت میکنیم. اگر درمعنای اصلی خود به کار رفته شده باشد ساده و اگر در غیر از معنی اصلی خود به کار رفته باشد، مرکب است
مثال :
آب دریا به طرف ساحل پیش آمد. ( ساده ) ( در این جمله پیش نقش قید را پذیرفته است )
دیروز حادثهای برای من پیش آمد. ( مرکب)
اسم و گروه اسمی چیست ؟
به هر کدام از اسم های موجود در یک جمله ، گروه اسمی گفته می شود.
گروه چیست ؟ گروه در این جا به معنای اصطلاحی که تا کنون با آن سر و کار داشته اید نیست . یعنی مثلاً ما در زندگی خود تا زمانی که چند چیز در کنار هم قرار نگیرند ، به آن گروه نمی گوییم . مثلاً ما به مجموع چند نفر گروه می گوییم . ولی هیچ گاه به یک نفر گروه نمی گوییم.
توجّه : گروه در زبان فارسی چنین معنایی ندارد . یعنی ما به یک کلمه ( اسم ) هم گروه می گوییم و به یک اسم با وابسته های آن نیز یک گروه می گوییم .
مثال : " مداد " یک گروه اسمی است . " مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است . " چهار مداد مشکی " هم یک گروه اسمی است .
گروه
واژه ها ی پی در پی را که در جمله به اتفاق هم یک نقش دستوری ایفا می کنند ،گروه می نامند .
یکی از گروه ها گروه اسمی است که به توضیح آن می پردازیم .
معرفی گروه اسمی
گروه اسمی یک واحد نحوی است که در ساخت جمله درجایگاه های نهاد،مفعول ،متمم،مسند،مضاف -
الیه،بدل ومنادا قرار می گیرد وهسته ی آن« اسم» است.گروه اسمی تکرار پذیرترین گروه درجمله است
علت تکرارزیاد این گروه نقش های متنوعی است که در جمله می پذیرد .
وجود هسته در گروه اسمی اجباری ووجود وابسته ها اختیاری است .
دستور زبان فارسی به دو بخش عمده تقسیم میشود.
1- ترکیب (نقش): در ترکیب از نقش واژه در داخل جمله بحث میکنیم.
2- تجزیه (نوع): در تجزیه از نوع واژه یعنی ویژگیها و خصوصیات واژه خارج از جمله بحث میکنیم.
نقش واژه را میتوان به نقشهای اصلی و وابسته تقسیم کرد.
1- نهاد: قسمتی از جمله است که درباره آن سخن میگوییم یا صفت و حالتی را به آن نسبت میدهیم.
نهاد به دو نوع تقسیم میشود:
دستور زبان فازسی شرح جملات ساده ...و گروه های اسمی ...
جمله ی مرکّب:جمله ای است که بیش ازیک فعل دارد وحرف ربط وابسته ساز نیزدرآن مشاهده می شود.
مثال: زبان شناسان در یافته اند انسان توانایی یادگیری زبان های بی شماری را دارد.
جمله ی بالامرکّب است به دولیل:1- بیش ازیک فعل دارد.2- حرف ربط وابسته ساز دارد(که)ذکراین نکته ضروری است که گاهی حرف ربط وابسته ساز ازجمله حذف می شود وما از ساختارومعنی آن می فهمیم که چنین اتّفاقی افتاده است.
مثال های دیگر:دوستان من آمدند تا بازی را تماشا کنند.
بهارمی رسد مرا عاشق کند.(حرف ربط وابسته ساز «تا» بعدازفعل«می رسد»حذف شده است.)
**نکته ی ضروری این که اگر حرف ربط هم پایه ساز بین دوجمله بیاید هرگزجمله ی مرکّب نمی سازد:زبان شناسان این موضوع را دریافتند واثبات کردند.
درست است که جمله از دوفعل تشکیل شده است امّا مرکّب نیست،چون حرف ربط وابسته ساز ندارد.
حَرف رَبط یا پیوندواژه یا پیوندواژ واژهای است که دو عبارت یا دو واژه را به یکدیگر پیوند دهد و از جهت ساختار بر دو گونهاست: مفرد و مرکب.[۱]
حروف ربط و اضافه درزبان فارسی
انواع حرف از نظر کارکرد
حرف ربط
ساده
مرکّب
حرف اضافه
ساده
مرکّب
حرف نشانه
حرف کلمه اى است که معنى جداگانه اى ندارد، بلکه مفهومى را در پیوند با کلمات دیگر پدید مى آورد.
به دسته ی محدود و مشخصی از واژه های دستوری، نقشی که از لحاظ صورت ثابت اند و فقط در جلوی گروه اسمی ظاهر می شوند و از لحاظ معنی به یکی از روابط و مفاهیم دستوری خاص – به شرحی که در زیر می آید – اشاره می کنند و از این راه نقش یا رابطه ی دستوری خاص گروه اسمی همراه را نشان می دهند، حرف اضافه گفته می شود.
حروف اضافه واژه هایی ثابت بوده و همواره به صورت یکسان به کار می روند.
انواع "که " ، "چه"،"تا" ،"چو و چون" ، "را" و "ان"
انواع « که »
1- حرف ربط 1- مطلق (وابستگی ) که مفهوم خاصی ندارد : آنان که رفتند . آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ...
2- بیان علّت یا تعلیل : به معنی زیرا، چون و... : زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان2- حرف اضافه: به معنی «از» و معمولاً بعد از صفت برتر می آید : جُوی مشک، بهتر که یک توده گِل
3- ضمیر پرسشی : به معنی چه کسی؟ که گفتت برو دست رستم ببند ؟
4- ضمیر مبهم : در معنی کسی یا هرکسی : هر که آمد عمارتی نو ساخت * خبر از دوست ندارد که ز خود بی خبر است .
انواع « چه »
حرفها در زبان فارسی سه دستهاند: «حروف ربط»، «حروف اضافه» و «حروف نشانه».
۱ـ حرف اضافه
حرف اضافه کلمهای است که معمولاً کلمه یا گروهی از کلمهها را به «فعل» یا «صفت برتر»، یا «اسم جمع» و یا نظایر اینها نسبت میدهد، و آنها را متمم یا وابستهٔ فعل، صفت برتر یا اسم جمع و مانند اینها قرار میدهد
حروف اضافه نیز دو دستهاند:
اقسام شبه جمله (صوت)
برای بیان حالات روحی و درونی چون شادی، تعجب، درد، افسوس و مانند آن ها از کلماتی همچون به، وه، آه، آوخ و جزء آن ها استفاده می شود که به آن شبه جمله یا صوت می گویند.
اقسام شبه جمله:
شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، ای کاش، الهی، ان شاء الله
شبه جمله تحسین و تشویق: خوب، آفرین، مرحبا، به به، بارک الله
شبه جمله درد و تاسف: آه، واویلا، وای، دریغ، فریاد
خلاصه اقسام حروف در زبان فارسی
بعضی از کلمه ها معنی مستقلی ندارند و در سخن برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها به یکدیگر یا نسبت دادن کلمه ای به کلمه ای یا جمله ای و یا نشان دادن نقش کلمه ای در جمله به کار می روند. این کلمه ها را حرف می گویند.
اقسام حرف:
1- حرف ربط
2- حرف اضافه
3- حرف نشانه
حرف ربط:
حرف های ربط ساده: حرف های ربط ساده از یک واژک ساخته شده اند و عبارتند از:
اگر، اما، پس، تا، چون، چه، خواه، زیرا، که، لیکن، نه، نیز، و، ولی، هم، یا.