شیوه صحیح آموزش مسائل دینی به کودکان
جسم و روح مانند دو بال هستند که اگر یکی از آنها نباشد شخص نمی تواند مدارج عالی سلامتی را طی کند پس باید همانطور که به غذای جسم خود و بیماریهای آن اهمیت می دهیم برای روح و متعلقات آن اهمیت ویژه ای قائل باشیم.
چه راهکارهایی را برای آموزش مسائل دینی به کودکان در پیش بگیریم که برای آنها جذاب باشد؟
ما در این سایت سعی کرده ایم که همگان را با اسرار تندرستی و سلامت آشنا سازیم که امیدواریم با کمک الهی گامی در جهت آشنایی مردم با سلامتی برداریم.اما باید به این نکته هم توجه داشت که سلامتی تنها به جسم انسان ختم نمی شود بلکه اگر روح و جسم هر دو در سلامت کامل به سر برند می توان گفت سلامتی را به دست آورده ایم .
حال، این سلامتی را چطور می توان به دست آورد؟
سلامت جسم را در مباحث و مقالات قبل به آن اشاره کردیم که با استفاده از غذاها و رژیم های طبیعی و گیاهی می توان به بهترین وجه ممکن به آن دست پیدا کرد.اما چیزی که امروز می خواهیم درباره آن صحبت کنیم، سلامت روح است.
جسم و روح مانند دو بال هستند که اگر یکی از آنها نباشد شخص نمی تواند مدارج عالی سلامتی را طی کند پس باید همانطور که به غذای جسم خود و بیماریهای آن اهمیت می دهیم برای روح و متعلقات آن اهمیت ویژه ای قائل باشیم.بهترین چیزی که انسان هم به سلامت روح و هم جسم خود خواهد رسید عمل کردن و پایبند بودن به مبانی دین مبین اسلام می باشد، در این جا ذکر این نکته به جاست که امروزه با اکثر مردم که درباره دین و مسائل آن صحبت می کنی از آن فراری هستند و حتی تحمل شنیدن آن را هم ندارند زیرا آن دینی که راهگشای واقعی اسرار و مهمات است را ندیده اند و از دین دار بودن این تصور برای آنها پیش آمده است که اگر بخواهی دین خود را حفظ کنی باید شخصی باشی منزوی، گوشه نشین، به دور از اجتماعات مردمی، آدمی اخمو و عبوس که به قول معروف هچ کس را به حساب نمی آورد و از این قبیل تصورات که البته ما هم این حق به این گونه افراد می دهیم زیرا تعریفی که از دین برای آنها شده است تعریفی ناعادلانه و منفی بوده است.
اما در واقع دین اسلام همه این گونه صفات را رد کرده و تاکید زیادی روی معاشرت و گفت و شنود با یکدیگر دارد تا حدی که خداوند این گونه قرار داده است که اگر صله رحم (دیدار از اقوام) زیاد شود عمر افراد زیاد می گردد و اگر این کار کم شود و به آن اهمیت داده نشود عمر شخص کوتاه می گردد.خلاصه اگر بخواهیم اعمالی را که اسلام امر به انجام آنها داده است را بشماریم می بینیم که بسیاری از چیزهایی که به نام دین به مردم گفته می شود اصلا در اسلام وجود ندارد.در دین به کودکان اهمیت خاصی داده شده است زیرا کودکان در این سن دارای فهم و قدرت درک و یادگیری بسیار بالایی هستند تا آنجا که روایت است ار آئمه طاهرین که یادگیری به بچه ها در خردسالگی مانند این است که که بر روی سنگ نقشی کشیده شود به این معنی که دیگر این علم دیگر از ذهن او محو نخواهد شد و برعکس اگر کسی در سن بالا قصد یاد گرفتن چیزی را داشته باشد مانند این است که نقشی بر روی آب کشیده شود .
یکی از این مسائل که بسیار حائز اهمیت است و جزء واجبات است مسئله نماز می باشد که باید به خردسال آموزش داده شود . حال چطور این مسئله را به وی آموزش دهیم در ذیل به آن اشاره خواهیم کرد :
در این جا، سعی شده است اصول و مبانی آموزش نماز در کودکان و نوجوانان از دیدگاه دینی (برگرفته از قرآن، احادیث و روایات ائمّه اطهار(علیهم السلام) و نظریات علمای تعلیم و تربیت) به صورت تطبیقی، تبیین و تشریح گردد.
در آموزش و تعلیم هر موضوعی، اصول و مبانی ساختار آن موضوع از اهمیت ویژه و اساسی برخوردار است.
اصول و مبانی هر علمی به منزله ستون و پایه ساختمان است که در استحکام و عمر آن نقش اساسی دارد. در علوم گوناگون نیز مانند جامعه شناسی، روان شناسی، تعلیم و تربیت، و راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علوم نقش اساسی بر عهده داشته و در واقع، فعالیت ها و روش ها مبتنی بر اصول آن علم است; مثلاً، در راهنمایی و مشاوره، اصول و مبانی این علم به فعالیت ها، روش ها و فنون مشاور جهت می دهد و نقش بنیادی و اساسی در فعالیت های مشاور ایفا می کند. روش ها و شیوه های آموزش مسائل دینی (نماز) در کودکان و نوجوانان بر اصولی استوار است که به ذکر مهم ترین آن ها در این نوشتار پرداخته شده است.
۱) فطری بودن مسائل دینی (نماز)
نیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی و عمیق است که در عمق روان بشر وجود دارد.
در بررسی تاریخی، این موضوع ثابت شده است که پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. گاهی که این میل و روح پرستش توسط انبیا(علیهم السلام) در مسیر صحیحی قرارگرفته، به خداپرستی ختم شده، اما گاهی بر اثر جهل، انحراف و لجاجت، موجودات و اشیای گوناگون مانند سنگ و چوب، ماه، خورشید، آتش، گاو و پول مورد پرستش قرار گرفته اند. همه کودکان به طور فطری کنجکاو و کاوشگر بوده و به دنبال پاسخ به سؤالات و چراها هستند و میل به پرستش و نیایش در وجودشان موج می زند; مثلاً، وقتی بزرگ ترها به آن ها محبت و نوازش می کنند، ممکن است قادر به تفهیم تشکر و سپاس خویش به آن هانباشند، ولی با پیام هایی که از طریق چشم و نگاه های معصومانه و چهره متبسم به ما می دهند، تشکر و قدردانی خویش را ابراز می دارند. تجربیات و مشاهدات نیز مؤیّد این مطلب است که کودکان در تقلید و یادگیری مفاهیم و مسائل دینی مثل نماز و روزه آمادگی بیش تری در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان می دهند. این موضوع مؤیّد فطری بودن خداجویی در کودکان است. طبق منابع اسلامی، برای ما مسلّم و متقن است که میل به پرستش، نیایش، کمال طلبی و حقیقت جویی در کودک، فطری و درونی است. این موضوع را شواهد تاریخی (پرستش بت، خورشید، گاو و ساختن بهترین مکان ها برای معابد) و آیات و روایات تأیید می کند.
خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید، می فرماید: «فاَقِم وجهَکَ لِلدّینِ حنیفاً فطرتَ اللّهِ الّتی فَطَرالنّاسَ علَیها لا تبدیلَ لِخلقِ اللّهِ ذلکَ الدّینُ القَیِّمُ ولکنَ اکثرالناس لا تعلمون» (روم: ۳۰); پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست; فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست، این است دین مستقیم، ولی بیش تر مردم نمی دانند.
اگر مشاهده می شود که گروهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینی ـ از جمله نماز ـ رغبت و تمایلی از خود نشان نمی دهند، این مربوط به عوامل محیطی است که فطرت کودک را از مسیر خود منحرف کرده است.
متأسفانه بعضی از والدین به دلیل عدم حساسیت و اهمیت نسبت به مسائل دینی و گاهی به دلیل سخت گیری ها و آموزش های غلط و عدم آشنایی آنان با سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام)و روش های تربیتی، به گونه ای با کودک رفتار می کنند که آنان نسبت به مسائل دینی بی تفاوت، کم رغبت و بعضاً از آن متنفّر می شوند. با کمال تأسف، باید گفت که بعضی از والدین حساسیت و دقتی که در امور دنیوی (تغذیه، لباس، درس و مانند آن) فرزندانشان از خود نشان می دهند در مسائل معنوی و دینی آن ها ندارند. به راستی، این گروه از والدین مصداق کلام نورانی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)هستند که می فرماید:
«وای بر فرزندان آخرالزمان، از دست پدرانشان!» گفتند: یا رسول الله، منظور شما پدران مشرکند؟ فرمود: «خیر، بلکه پدران مؤمنی که واجبات دینی را به فرزندان خود نمی آموزند و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیری می کنند (و حال آن که) اگر کالایی به دست بیاورند از آنان راضی و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزار و آنان نیز از من بیزارند.»
با توجه به این اصل، که خداجویی امری فطری و درونی است، علمای تعلیم و تربیت اسلامی باید به فکر تهیه و تدوین کتبی باشند که شیوه های صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبنای فطری بودن آن به والدین آموزش دهد تا آنان به شیوه ها و روش های نادرست متوّسل نشوند.
۲) اختیاری بودن مسائل دینی (نماز)
انسان به اقتضای فطرت الهی خود و به دلیل آن که موجودی است چند بعدی و به اعتبار کرامتی که خداوند برای او مقرّر نموده، موجودی است مختار و کرامت خویش را می تواند با اختیار خود کسب نماید. در واقع، از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است که دارای میل ها و جاذبه های معنوی است که سایر موجودات فاقد آن می باشند. انسان قادر است در برابر میل های درونی خود ایستادگی کند و فرمان آن ها را اجرا نکند یا به بعضی از آن ها پاسخ گوید و بعضی دیگر را مهار نماید یا از آن ها در جهتی خاص استفاده کند. این توانایی انسان به حکم نیرویی است که آن را «اراده» می نامند و تحت فرمان عقل عمل می کند. این توانایی بزرگ از مختصات انسان است و براساس این توانایی است که انسان یک موجود آزاد، انتخابگر، صاحب اختیار می باشددر قرآن و منابع تعلیم و تربیت اسلامی، دلایل متعددی وجود دارد دالّ بر آزادی و اختیار انسان; از جمله آن هاست:
«اِنّا هَدیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکراً و اِمّا کفوراً» (انسان:
۳); ما راه راست را به او (انسان) نشان دادیم; یا شکرگزار خواهد بود یا کفران خواهد ورزید.
«فَمن شاءَ فلیُؤمِن و مَن شاءَ فَلیکفر» (کهف:
۲۹); پس هرکه می خواهد ایمان بیاورد و هر که می خواهد کفر بورزد.
«کلُّ نفس بِما کَسبت رهینة» (مدثر:
۳۸); هر کس در گرو اعمالی است که آن را کسب کرده.
این که انسان می تواند مشرک باشد یا موّحد دلیل بر اختیار اوست.
وجود انبیا(علیهم السلام) و تعلیم و تربیت و مسؤول بودن انسان دلیل دیگری است بر مختار بودن او.
در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونه ای عمل کنیم که آن ها احساس آزادی کنند و با توجه به این موضوع که انسان فطرتاً خداجوست، با تذکر روش های صحیح، این فطرت را در وجود آنان بیدار نماییم و آن ها را به طرف پذیرش دین سوق دهیم.
پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) نیز با نرم خویی و با زبان لیّن افراد را به دین اسلام دعوت می کردند. به تجربه نیز ثابت شده است که با زور و اکراه نمی توان کسی را به راه راست هدایت کرد.
خداوند تعالی می فرماید: «اَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّی یَکوُنوا مؤمنین» (یونس: ۹۹); ای رسول! تو کی توانی همه را با جبر و اکراه مؤمن گردانی؟
اگر به مفاد آیه «لا اکراهَ فیِ الدّین، قد تَبیّنَ الرُّشدُ مِن الغَیِّ» (بقره: ۲۵۶); توجه نماییم، خداوند می فرماید: ای پیامبر، وظیفه تو تبیین است. تبیین کردی، دیگر جای اکراه وجود ندارد.
و یا می فرماید: «اِنَّما علیکَ الْبَلاغُ اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرُ» (آل عمران: ۲۰): کار تو فقط ابلاغ است، تو فقط منذر هستی.
بنابراین، نباید هیچ گاه کودکان و یا نوجوانان را مجبور به دین داری کنیم یا برای آن که دیندار شوند، نباید به آن ها مزایای زیادی بدهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه تهدید و تطمیع، بتوانیم آن ها را به عقیده ای معتقد کنیم، آن اعتقاد درونی خواهد بود; یعنی اعتقادی که نه برای جلب منفعت است و نه به دلیل ترس از قدرت.
وقتی نوجوان مجبور به دین داری نشود (و در دوره کودکی، سالم و عاری از انحراف پرورش یافته باشد) و دین به نحو منطقی و در شرایط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به این که به تفکر انتزاعی رسیده است اگر دلایل و اعتقادات ما محکم و قابل دفاع باشد، دین یا مذهب را خواهد پذیرفت و این دین داری او وراثتی یا ریاکارانه و هم راه با ناخالصی نخواهد بود، بلکه «دین خالص» خواهد بود و در پی آن، به دستوراتش عمل خواهد کرد.
در دین اسلام، تأکید فراوان بر این مطلب می شود که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه فرد باید با آگاهی و آزادی آن را بپذیرد. بنابراین، باید تلاش کنیم که کودک و نوجوان را به طریقی مثبت و ترغیب کننده، به دین دعوت نماییم و از افرادی که دارای مبناهای اعتقادی و فکری قوی هستند در این زمینه، کمک بگیریم. باید توجه داشته باشیم که کودک و به ویژه نوجوان، در مقابل برخوردهای آمرانه، مقاومت می کند.
اگر والدین می خواهند فرزندان آن ها نمازخوان و معتقد بار آیند، سعی کنند اولاً، خودشان عامل به دستورات و تعالیم دینی باشند و به دور از ریا و با خلوص نماز را به پای دارند و خودشان بدان معتقد باشند. ثانیاً، توجه داشته باشند که در دوران کودکی، فرزندانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبی مأنوس سازند و سعی کنند که خاطرات خوشی را در ذهن آنان ایجاد نمایند و از سخت گیری، اجبار و اکراه آن ها خودداری ورزند. پدری که برای بیدار کردن دختر تازه بالغ خود برای ادای نماز صبح، دستی به گیسوان او می کشد و با نوازش و محبت او را از خواب شیرین صبحگاهی بیدار می کند، انجام این تکلیف دینی را با شیرینی محبت پدرانه خویش می آمیزد و عبادت را در کام فرزندش شیرین می سازد.
ثالثاً، والدین نسبت به مسأله نماز و مسائل اعتقادی هم چون سایر مسائل حساسیت نشان دهند. اگر آن ها به سفارش ها و سیره ائمّه اطهار(علیهم السلام) و بزرگان دین عمل کنند، قطعاً فرزندانی معتقد و با نماز خواهند داشت.
۳) آموزش تدریجی مسائل دینی (نماز)
آموزش معارف و مسائل دینی دارای مراتب و درجاتی است و هر مرتبه و درجه ای از آن، اصول و مقتضیاتی دارد که باید مراعات شود. تفاوت این مراتب و درجات به دلیل تفاوت های فردی در رشد استعدادهای ذهنی و روحی و نیز تفاوت در معلومات و تجربیات و شرایط گوناگون اجتماعی و فرهنگی در متعلّمان است.بدین روی، باید مطالب و مفاهیم آموزشی و دینی متناسب با سطح درک و قوای ذهنی و روانی متعلّمان باشد.
والدین و بزرگ سالان نباید توقّع داشته باشند که کودک آن ها سریع اهل عبادت و نماز شود. برنامه عادت دادن و آموزش آن ها به نماز باید بر اصل تدریج مبتنی باشد. کودک نباید یکباره بار سنگینی از وظایف دینی را بر دوش خود احساس کند و خود را به انجام آن موظف بداند. تکالیف سنگین و زودهنگام و خارج از طاقت و توان کودک ممکن است صدمه ای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی و مذهبی او وارد آورد.
در تعالیم اسلامی، توصیه های فراوانی در زمینه آموزش تدریجی مسائل دینی آمده است.
امام جعفر صادق(علیه السلام)می فرمایند:
«وقتی کودک به سن سه سالگی رسید، از او بخواهید که هفت بار «لا اله الاّ اللّه» بگوید، سپس او را به حال خود واگذارید تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. در این هنگام، به او آموزش دهید که هفت بار بگوید «محمّدرسول اللّه» و سپس تا چهارسالگی او را آزاد بگذارید. در آن هنگام، از وی بخواهید که هفت مرتبه «صلی اللّه علیه و آله» را تکرار نماید و سپس تا پنج سالگی او را رها کنید. در این وقت، اگر کودک دست راست و چپ خود را تشخیص داد، او را در برابر قبله قرار دهید و سجده را به او بیاموزید و در سن شش سالگی رکوع و سجود و دیگر اجزای نماز را به او آموزش دهید. وقتی هفت سال او تمام شد، به او بگویید دست و صورت خود را بشوید (در مورد وضو نیز به تدریج، وضو گرفتن را به او بیاموزید) سپس به او بگویید نماز بخواند. آن گاه کودک را به حال خود واگذارید تا نُه سال او تمام شود... در این هنگام، وضو گرفتن صحیح را به او بیاموزید و او را به نماز خواندن وادارید.»
در مورد روزه گرفتن نیز به همین صورت است. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: «ما اهل بیت هنگامی که کودکانمان به پنج سالگی رسیدند، دستور می دهیم نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز امر کنید. و ما در هفت سالگی امر می کنیم به اندازه توانایی شان نصف روز و یا بیش تر و یا کم تر روزه بگیرند و دستور می دهیم هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند.
این کار برای آن است که به روزه گرفتن عادت کنند. پس شما کودکان خود را در نُه سالگی ]در مورد پسران [به اندازه توانایی شان امر به روزه گرفتن کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب گردید، افطار کنند.»تعالیم اسلام به صورت تدریجی به مردم عرضه گردیده و قرآن نیز به تدریج بر مردم خوانده شده، شراب و ربا هم تدریجاً تحریم گردیده است. بعضی از والدین و مربیان ـ متأسفانه ـ قصد دارند در فرصتی کوتاه و سریع فراگیران خود را به سر منزل مقصودی که در ذهن خود دارند، برسانند، بدون این که آنان خود فرصت دست یابی خویش را فراهم نمایند.
علمای تعلیم و تربیت در این باره چنین اظهارنظر کرده اند:
اگر پیام تربیتی با سرعت و تعجیل و بدون درنظر گرفتن فرصت درون سازی از جانب کودک به او ارائه گردد (هر چند یک انتقال صوری انجام گرفته است)، اثر آن پایدار و مانا نخواهد بود. بنابراین، بهتر است کودک هر چیزی را هرچند اندک باشد، خوب یاد بگیرد و هضم و جذب نماید، وگرنه دیگران و خود را با دانش سطحی و قشری خویش گول خواهد زد.
آنچه تاکنون مشخص گردیده نشان دهنده آن است که سرعت بیش از اندازه و به دور از توانمندی و جذب ظرفیت طبیعی کودک، فرایند درون سازی مفاهیم تربیتی را مختل می سازد. در واقع، هماهنگی مشترک بین توانایی و قابلیت مترّبی از یک سو و امکانات مناسب تربیتی از سوی دیگر است که میزان سرعت متناسبی را می طلبد که تشدید و یا تخفیف بیش از حد آن به اختلال در فرایند تربیت و حتی اختلال در تعادل شخصیت متربّی منجر می گردد. یافته های اسمداسلاند (smed slund) ۱۹۶۱ نیز نشان می دهد که اگر فرایند تربیت در قالب مراحل تحوّل روانی با تسریع بیش از حد همراه باشد، یادگیری مفاهیم و ارزش های اخلاقی ـ تربیتی ناپایدار خواهد بود تا حدی که کودک قادر به تعمیم اصول یادگرفته شده به شرایط جدید و موقعیت های تازه نیست.مربیان آگاه، عالم و بصیر زمان مناسب را تشخیص داده و آموزش را بر مبنای آمادگی و توانایی ذهنی و روانی کودک منطبق کرده، نتیجه مطلوب را به دست می آورند.
۴) اعتدال در آموزش مسائل دینی (نماز)
اعتدال و میانه روی، زیربنای تعالیم است، به گونه ای که در همه دستورات و مقرّرات آن، از هرگونه افراط و تفریط جلوگیری به عمل آمده است; در عبادت، تحصیل علم، خوردن، پوشیدن، رفاقت، دشمنی و در سایر شؤون زندگی، همه جا میانه روی توصیه شده است.
اصل تعادل از اصولی است که در قرآن کریم بدان عنایت شده است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ لَذلِکَ جَعَلناکُمْ اُمَّةَ وسطاً» (بقره: ۱۴۳) ما شما را امّتی میانه و معتدل قرار دادیم. هم چنین در حیات سراسر نورانی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و ائمّه هدی(علیهم السلام)، در تمامی اعمال و رفتارشان می توان تعادل را مشاهده کرد.
امام علی(علیه السلام) درباره پیامبر(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «سیرتُه القصد» سیره آن حضرت تعادل و میانه روی بود.
انسان موجودی است چند بعدی و چند کانونی. اسلام نیز، که دین جامع و کاملی است، به تمام نیازهای انسان توجه کرده است. برای رشد، تعالی و کمال بشر، لازم است همه ابعاد انسان به صورت هماهنگ و متعادل رشد و تکامل یابد تا انسان حقیقی پرورش یافته، انسانیّت او تحقق یابد.
عدم توجه به تمام ابعاد وجودی انسان و یا توجه بیش از حد به یک بعد و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، جامعیت و وحدانیت وجود آدمی را نادیده گرفته، انسان را یک بعدی و تک ساحتی می سازد. اگر انسان را فقط در یک بعد ببینیم و او را در همان بعد تربیت کنیم، در حقیقت، موجبات مرگ و نابودی شخصیت انسانی او را فراهم کرده ایم. متأسفانه بیش تر انسان ها و بسیاری جوامع فاقد این اصل در زندگی بوده و هستند و در دام افراط و یا تفریط غلتیده اند و از مسیر صحیح و تعادل و تکامل خارج شده اند. ریشه بسیاری از انحرافات فردی، اجتماعی، اخلاقی و روانی را می توان در عدم رعایت اصل تعادل جستوجو کرد. دکتر رجبعلی مظلومی می نویسد: «میانه روی در عبادت هم باید مراعات شود. درست است که توصیه ها و تشویق های پیشوایان دین هر انسانِ محبّ پروردگار را به انجام عبادات راغب می گرداند، اما توانایی ها و آمادگی های روحی او نیز شرط است. اگر او با تحمیل عبادت بر خود، لذّت عبادت را از خویش سلب کند و خود را در آن به تکلّف اندازد، نه عبادت او عبادتی سالم محسوب می شود و نه خود او از عبادتش بهره معنوی می برد.» ظرفیت انسان برای عبادت، محدود است. از این رو، باید سعی شود عبادت با نشاط باشد. اگر نشاط از بین برود، عبادت جنبه تحمیلی پیدا می کند و در حکم خوردنی نامطبوع و مهوّعی می گردد که واکنش بدن پس زدن و نپذیرفتن آن است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «دین اسلام دینی است متین، محکم و منطقی و مبتنی بر ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی; سفارش می کند که با مدارا و متانت حرکت کنید و عبادت خود را مبغوض و منفور نفس خویش قرار ندهید; به گونه ای عمل نکنید که نفستان عبادت را دشمن بدارد، بلکه طوری عمل کنید که نفس، عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن گردد. مانند اسب سواری نباشید که در اثر تندی و شتاب زیاد (سواره ای که میزان توانایی مرکوب را در نظر نمی گیرد و تنها شلاق را می شناسد); نه خود به مقصد می رسد و نه برای مرکب او کمر و توانایی می ماند (زانو می زند و قدم از قدم نمی تواند بردارد.)
پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) همان گونه که با غرق شدن در مسائل مادی و شهوانی مخالف بودند، با رهبانیت و عبادت های صوفیانه نیز مخالفت میورزیدند و در برخورد با کسانی که نسبت به مسائل زندگی بی اعتنا شده و به عبادت پرداخته بودند، می فرمودند: «بدن شما و زن و فرزند و یارانتان بر شما حقوقی دارند و باید آن ها را رعایت کنید.»
عثمان بن مظعون، که از یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و از مسلمانان فداکار بود، روزی هم سرش خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: شوهرم، عثمان، مدتی است از کار و زندگی دست کشیده و کمر به عبادت خدا بسته است. او تمام روزها روزه می گیرد و تمام شب ها را به نماز و عبادت می گذراند.
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) که همواره درس اعتدال و میانه روی به مردم می دادند و با هرگونه افراط و تفریط مبارزه می کردند، از شنیدن این خبر غضبناک شدند و بلافاصله به جایگاهی که عثمان برای عبادت انتخاب کرده بود، رفتند. عثمان مشغول نماز بود، وقتی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را دید، زود نماز را به پایان رسانید و در پیشگاه آن حضرت عرض ادب کرد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: «ای عثمان، خداوند در آیین من رهبانیت و ترک دنیا قرار نداده، بلکه مرا با دینی پاک و آسان و گشاده مبعوث کرده است. من که پیامبر شما هستم، هم روزه می گیرم، هم نماز می خوانم و هم به زن و زندگی خود می رسم. کسی که آیین مرا دوست دارد، باید روش های مرا سرمشق خود قرار دهید. یکی از روش های من ازدواج و تشکیل خانواده و توجه به زن و زندگی است.»
امام جعفرصادق(علیه السلام) می فرماید: «در جوانی، سخت مشغول عبادت بودم. پدرم به من فرمود: فرزندم، (زیاد خود را خسته مساز) کم تر از این مقدار هم می توانی انجام دهی. به درستی که خداوند اگر بنده ای را دوست داشته باشد، به عبادت اندک او راضی خواهد شد.
هم چنین ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده است: «(زمانی که به همراه پدرم به حج مشرف شده بودم) روزی با پدرم طواف می کردم، در حالی که جوان بودم. (در یکی از شوط ها،) سخت مشغول عبادت بودم و عرق می ریختم. در این حال، پدرم از کنارم عبور می کرد، مرا دید و فرمود: جعفر! فرزندم! اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، او را به بهشت می برد و از او به عبادتی اندک خشنود می شود.»
فجیع عقیلی می گوید: امام حسن(علیه السلام)به من فرمود: هنگامی که پدرم در حال احتضار بود، وصیت کرد: در عبادت، میانه رو باش و آنچه را همیشه می توانی انجام دهی و در توان توست، انجام ده (نه آنچه را که تاب و توان آن را نداری.)»
بی اطلاعی برخی از والدین و مربیان از مراحل رشد و تحوّل روانی کودکان و نوجوانان و هم چنین ناآگاهی آنان از روش های برخورد ائمّه اطهار(علیهم السلام)در این زمینه، و نیز اتّکا به دانسته ها و تجربیات غیرعلمی و غلط خویش و نیز اظهارنظرهای غیر مسؤولانه بعضی از مبلّغان، که سخنانشان پایه و اساس دینی، علمی و منطقی ندارد، موجب می شود چنان رفتاری با کودکان و نوجوانان داشته باشند، که بعضاً به حال آن ها مضر است. تأکید بیش از حد والدین و علاقه مفرط آنان به مذهبی شدن فرزندانشان و بی توجهی به توان، استعداد و نیازهای روحی و روانی آنان و خارج شدن از مرز توازن باعث بی میلی کودکان به دین خواهد شد.