تقدیر علمی و تقدیر عینی
1. تقدیر علمى
تقدیرعلمی یعنى سنجش و اندازه. مقصود از تقدیر علمى خدا این است که خدا مىداند که هر چیزى در هر زمان و هر مکان به چه صورتى تحقق مىیابد. به بیان دیگر، تقدیر علمى خدا یعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و در پى آن، رخ دادن آنها.
این تقدیر علمى خدا با اختیار انسان هیچ منافاتى ندارد، چرا که خداوند مىداند مثلاً فلان شخص با اختیار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مىدهد. در واقع علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد چرا که فعل انسان با وصف اختیارى بودن متعلّق علم خدا قرار مىگیرد و چنین علمى نه تنها منافى اختیار نیست، تأیید کننده آن نیز هست.
2- تقدیر عینى
تقدیر عینى یعنى ایجاد به اندازه، چیزى را به اندازه ایجاد کردن، یا اندازه براى چیزى قرار دادن.
تقدیر عینى خداوند عبارت است از تدبیر مخلوقات به گونهاى که پدیدهها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و این، طبعاً به حسب قرب و بعد هر پدیدهاى متفاوت خواهد بود؛ چنان که نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت.
مثلاً تقدیر نوع انسان این است که از مبدأ زمانى خاصى تا سرآمد معینى در کره زمین زندگى کند و تقدیر هر فردى این است که در مقطع زمانى محدود واز پدر ومادر معیّنى به وجود بیاید؛ و همچنین تقدیر روزى و سایر شؤون زندگى و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص براى هر یک از آنها. در واقع، تقدیر عینى خداوند، یعنى، خداوند هر مخلوقى را با حدود و قیود و اندازه، شرایط، خصوصیات و توانهاى مخصوصى به وجود مىآورد. فرقان / 2 - قمر/ 49 - یس/ 38 - مؤمنون/ 18 - اعلى/ 3.
این تقدیر نیز با اختیار انسان منافات ندارد؛ چرا که اختیار، اعمال اختیارى و مقدمات افعال اختیارى ما همچون هر پدیده دیگرى از مجراى خاص و کادر مشخص و دائره مختص به خود تحقق مىیابد؛ و این همان تقدیر عینى خداوند است.
مثلاً سخن گفتن انسان که یک عمل اختیارى است، باید از مجرا یا مجارى خاص خود تحقق یابد، از این رو خداوند با اعطاى ریهها، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندانها و لبها و... این مجارى را براى تحقق سخن گفتن که یک عمل اختیارى مىباشد مقدر فرموده است.
همچنین مقدمات افعال اختیارى را نیز خداوند با شرایط خاصى مقدر فرموده؛ مثلاً خدا جهازات غذاخوردن را فراهم کرده و موادى آفریده تا در آن مواد تصرف شود. باید دست و پاى باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف کند. اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن - که یک فعل اختیارى است - تحقق نمىیافت.
به هر حال، امورى را که خداوند به تقدیر عینى مقدر فرموده، همه جبرى هستند و جاى اِعمال اختیار و توهّم اختیار انسان در آن نیست. اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است. قدرت اختیار، تفکر و انتخاب براى ما جبرى است. مقدمات اختیار و موادى که اعمال اختیارى روى آن انجام مىگیرد، جبرى است.
خداوند متعال با تقدیر عینى خود کادرى را براى زندگى هر فرد مشخص مىکند که فعالیت اختیارى - که خود نیز جبراً به ما داده شده است - در درون آن انجام مىگیرد. ما در درون این کادر، مختار هستیم که هر چه مىخواهیم بکنیم؛ ولى بیرون از این کادر از اختیار ما خارج است.
به بیان دیگر، اصل اختیار، مقدمات افعال اختیارى و موادى که افعال اختیارى روى آن انجام مىگیرد، همه براساس تقدیر عینى خداوند - که براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده است - جبرى هستند، ولى این که ما چگونه از اختیار خود استفاده کنیم و آن مقدمات را به کار گیریم و از مواد چه بسازیم، همه در اختیار ما بوده و خواهد بود.
نکته : تقدیر به معناى تقدیر عینى در حقیقت بازگشتش به ایجاد علل ناقصه است؛ یعنى، مقدماتى که پیدایش یک پدیده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعیین حد و اندازه آن شىء مؤثر مىباشد که آن را تقدیر آن شىء مىگویند. اما علت تامه شىء، اگر چه مستند به خداست، طبق این اصطلاح، «تقدیر» نامیده نمىشود، بلکه «قضاء» نامیده می شود.
براساس این تحلیل، تقدیر عینى قابل تغییر است، چون وقتى مقدمات یک شىء فراهم مىشود - اگر مقدمات بعید باشد - هنوز باید چند واسطه دیگر تحقق یابد تا به خود آن پدیده برسد؛ ودر این میان ممکن است موانعى پدید آید و جلوى تحقق آن شىء را بگیرد.
با توجه به این نکته، معناى بسیارى از روایاتى که در باب تغییر تقدیر است، روشن مىشود. از برخى روایات استفاده مىشود که پارهاى از کنشهاى انسان، تقدیرات را تغییر مىدهد.
مثلاً صدقه دادن موجب دفع بلاء مقدر مىگردد و یا صله رحم عمر را طولانى مىکند. در این موارد، تقدیر عینى اوّلى آن بود که براساس شرایط مخصوص بلایى نازل شود یا مثلاً با تصادف یا امراض جسمانى فردى در سن خاصى فوت کند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغییر آن شده است.
چاره ی دفع بلا نَبْوَد ستم
چاره احسان باشد و عفو و کرم
گفت الصَّدْقة مَرَدّ للبلا
داوِ مَرْضاکَ بِصَدْقَة یا فتى