عنایت ویژه حضرت رقیه(س)به پسر شیخ عباس قمی
همان روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از
معاینه معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست . او
که سخت در تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه
گرفتید؟!...
شب
گذشته حجت الاسلام عالی در مراسم شب شهادت حضرت رقیه در فاطمیه بزرگ تهران
به بیان خاطره ای از قول فرزند شیخ عباس قمی پرداختند که در آن ایشان مورد
عنایت ویژه حضرت رقیه سلام الله علیها قرار گرفته بودند. در ادامه مشروح
این واقعه ذکر خواهد شد.
مرحوم
حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم ۱۳۹۶ ه. ق)، فرزند مرحوم محدث
عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور
تهران بودند. ایشان میفرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا
مبتلا شده بودم،تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود .
مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه میافتد، من نیز به طبیبی
متخصص و با تجربه مراجعه کردم.
پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب
معالج در ضمن نسخهای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه
ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی
از زن و بچهام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم،تا در نتیجه استراحت
مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته
صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت
وطاقت فرساست،زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور
میشود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم ؟! آن هم
معلوم نیست که نتیجه چه باشد.
برهمه
روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی،چه حال اضطراری به بیماردست
میدهد اضطرار میاندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام
چارههای بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی میافتد تا به وسیله
آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بیپایان لطف خداوند
بهرهای بگیرد.
من
هم باچنین پیش آمدی، چارهای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع)
نداشتم . روزی بعد ازنماز ظهر وعصر،حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم
وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم
مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من
طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان
منبربروم.
من
از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفتهام و از نوکران شما اهل بیتم،
حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم .
ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا
خدا شفایم دهد.
به
دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. درعالم خواب، خودم را در اطاق
بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.
درآن
قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است .
خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال
رویا نیز پیداکردم . بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که ماه
مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شدهام،ولی با این حال
حنجره ا زکارافتاده چطور میتوانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر
منع کرده که حتی با بچههای خود نیز حرفی نزنم.
چون
خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا
سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید،ان شاءالله تعالی خوب میشوید. من به
درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که
از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران میباشد نشسته است . امر آقا را به
شخص نامبرده رساندم. ایشان میخواست از ذکر مصیبت خودداری کند،حضرت سید
الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه
(ع) شد و من هم گریه میکردم و اشک میریختم، اما متاسفانه بچههایم مرااز
خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم
که چرا از آن مجلس پرفیض محروم ماندهام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی
امکان نداشت.
همان
روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه
معلوم شد که اصلا اثری از ناراحتی وبیماری قبلی در کار نیست . او که سخت در
تعجب بود ازمن پرسید شما چه خوردید که به این زودی وسریع نتیجه گرفتید؟!
من
چگونگی توسل وخواب خودم رابیان کردم. دکتر قلم دردست داشت و سرپا ایستاده
بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسل من بی اختیار قلم از دستش برزمین افتاد و
با یک حالت معنوی که بر اثر نام مولی الکونین امام حسین (ع) به او دست
داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بررخسارش میریخت . لختی گریه
کرد وسپس گفت : آقا،این ناراحتی شما جز توسل وعنایت و امداد غیبی چاره
وراه علاج دیگری نداشت.