حکم غیبت از منظر قرآن کریم
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ"(1)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.
نتیجه این که انسان می تواند پشت سر افرادی که متدین به دین اسلام نیستند و یا مسلمانی که متجاهر به فسق است یعنی به گونه علنی گناه می کند، در همان زمینه گناهش غیبت کند. این یک حکم کلی است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
"لا تغتابوا المسلمین و لا تتبّعوا عوراتهم"(2)
غیبت مسلمانان مکنید و در جستجوى عیوب آن ها نباشید.
داود بن سرحان نقل کرد: از حضرت صادق(ع) از معناب غیبت پرسیدم که چیست؟ فرمود: این است که در باره برادرت در دین او بگویى چیزى را که نکرده است، و به زبان او منتشر کنى چیزى را که خداوند بر او پوشانیده بود و حدى در باره آن اقامه نکرده بود..
شرح: در کلام حضرت که فرمود: "برادرت در دین او ..." دو احتمال می رود، یکى آن که مقصود برادر دینى باشد که در این صورت فهمیده شود: که غیبت کافر و مخالف جایز است، و دیگر آن که جمله متعلق به "تقول" باشد که معنای آن چنین می شود که "بگویى در باره دین او چیزى را که نکرده است" به نسبت دادن کفر یا معصیتى به او، و هر دو احتمال را علامه مجلسى (ره) ذکر کرده است.(3)
با این حال هرمسلمانی موظف است که احترام افرادی را که در زندگی شخصی یا اجتماعی خود به قواعد انسانی و اخلاقی پای بند هستند هر چند مسلمان نیستند رعایت کند و از رها کردن زبان و دشنام دادن هایی که هیچ اثری جز کینه و اختلاف ندارد، پرهیز کند و به جای آن از خود آراستگی اخلاقی نشان دهد.
البته خوب است نظر مرجعتان هم در این زمینه بدانید.
پی نوشت ها:
1. سوره حجرات،آیه 12.
2. پاینده ابوالقاسم، نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(ص)، تهران، انتشارات دنیای دانش، سال 1382 ه ش، چاپ چهارم، ص673.
3.مصطفوی، ترجمه الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ اول،بی تا، ج4، ص 62.