لحظه مرگ چه اتفاقاتی می افتد ؟؟
مقدمه
برای عبور موفقیّت آمیز از منزل احتضار که منزل اوّل مرگ است، باید چارهای اندیشید. در طول زندگی باید رفتارها اصلاح شوند تا انسان بتواند هنگام مرگ با سلامتی در دین از دنیا برود .
یادآوری مسأله مهم مرگ و منازل پس از آن، یکی از موانع سقوط و انحراف انسان در زندگی است. در این جلسه به بیان مصادیقی از سرنوشت انسانها در هنگام مرگ اشاره میشود. قرآن کریم در آیات بسیاری و نیز اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در روایات فراوانی به موضوع مرگ و منازل پس از آن پرداختهاند که این حقیقت، نشانگر اهمیّت موضوع مرگ و قیامت از منظر تعالیم دینی و حاکی از آن است که یاد مرگ و قیامت، از بزرگترین عوامل کنترل کننده و موانع سقوط انسانها به شمار میرود. حالت احتضار و منتقل شدن از این دنیا به عالم آخرت، انصافاً حالت سخت و مشکلی است.البته اگر انسان نیکوکار باشد، مرگ برای او مبارک و میمون خواهد بود:
«الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»[1]
ولی اگر بدکار و زشت کردار باشد، قبض روح او با شدائد و سختیهای فراوانی همراه است:
«یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»[2]
حالت احتضار، ناشی از ملکات نفسانی
استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّهالشّریف» جمله تکان دهندهای داشتند و میفرمودند: «افرادی که به دنیا دلبستگی دارند و برای آخرت کاری نکردهاند، هنگام مرگ نمیخواهند از دنیا بروند. لذا وقتی عزرائیل یا ملائکه الهی برای قبض روح نزد او میآیند، با آنان دشمنی میکند و با بغض آنها از دنیا میرود.» حضرت امام«قدّسسرّهالشّریف» گاهی جمله بالاتری را میفرمودند و میگفتند: «بدون اذن امیرالمۆمنین علی«سلاماللهعلیه» ملائکه نمیتوانند کاری انجام دهند و باید همه کارها با اذن ایشان باشد، بنابراین اگر محتضر، انسانی بدکار و وابسته به تعلّقات دنیوی باشد، وقتی میبیند که با امر و اذن امیرالمۆمنین«سلاماللهعلیه» او را قبض روح میکنند، کینه ایشان را به دل میگیرد و آنگاه با دشمنی امیرالمۆمنین علی«سلاماللهعلیه» از دنیا میرود. وای به حال کسی که دشمن حضرت علی«سلاماللهعلیه» باشد.»
اگر انسان نیکوکار و سلیم النفس باشد، مرگ و احتضار نیز برای او گوارا و همراه با سلامتی خواهد بود. کردار زشت و تبعیّت از هوای نفس نیز احتضار سخت و زشتی برای انسان رقم خواهد خورد .
بنابراین برای عبور موفقیّت آمیز از منزل احتضار که منزل اوّل مرگ است، باید چارهای اندیشید. در طول زندگی باید رفتارها اصلاح شوند تا انسان بتواند هنگام مرگ با سلامتی در دین از دنیا برود. قطع دلبستگیهای مادی، اندیشیدن به قبر و قیامت و همچنین توسّل به اهل بیت«سلاماللهعلیهم» از جمله راهکارهای نجات از حالات انحرافی در هنگام احتضار هستند.
یکی از بزرگان مورد وثوق چنین نقل میکرد: پیرمردی را میشناختم که سواد الفبا نداشت، ولی از تقدّس و سلامت نفس بالایی برخوردار بود. روزی مریض شد و کسی را به دنبال من فرستاد. وقتی نزد او رفتم، گفت: من امشب میمیرم و میخواهم تو بالای سر من باشی. من قبول کردم و در کنار پیرمرد ماندم. پیرمرد گفت: من الان نمیمیرم، برو بخواب و هنگام سحر کنارم بیا. آن عالم میگوید: خوابیدم و برای نماز شب نزد او آمدم، دیدم نمیتواند بلند شود و خوابیده نماز شب میخواند. پس از آن، نماز صبحش را نیز به صورت خوابیده به من اقتدا کرد. وقتی نماز صبح تمام شد، یک دفعه دیدم که میگوید: السّلام علیک یا رسولالله، السّلام علیک یا امیرالمۆمنین، السّلام علیکِ یا سیدة نساءالعالمین، تا به نام امام زمان«ارواحنافداه» رسید، میخواست بلند شود، ولی نتوانست، لذا در حالت خوابیده دست روی سر گذاشت و گفت: السّلام علیک یا بقیّةالله، السّلام علیک یا حجةالله؛ آنگاه از دنیا رفت. من فهمیدم که چهارده معصوم«سلاماللهعلیهم» بالای سر او آمدهاند تا روح مقدّس این پیرمرد را با خود ببرند.
ایمان
همچنین یکی از علمای اصفهان میگفت: با یکی از دوستان وارسته در سفر بودیم و در راه بازگشت تصادف کردیم. من سالم ماندم ولی حال او در اثر تصادف وخیم شد و حالتی شبیه کما به او دست داد. او را در ماشین قرار دادیم تا به بیمارستان منتقل کنیم. من بالای سرش بودم که یکباره دیدم شروع به خواندن زیارت جامعه کرد. زیارت جامعه را خواند تا به اصفهان رسیدیم، وقتی وارد اصفهان شدیم، شروع به قرائت سوره یس کرد. هنگامی که ماشین به بیمارستان رسید، آیه «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»[3] را گفت و از دنیا رفت.
اگر انسان نیکوکار و سلیم النفس باشد، مرگ و احتضار نیز برای او گوارا و همراه با سلامتی خواهد بود. کردار زشت و تبعیّت از هوای نفس نیز احتضار سخت و زشتی برای انسان رقم خواهد. فردی که انسان بد زبان و فحّاشی بود، هنگام مرگ شروع به فحش و بیان کلمات رکیک به خانواده و فرزندان خود کرد، به قدری فحشهای او زشت بود که خانواده او خجالت کشیدند و از نزد او بیرون رفتند تا از دنیا رفت و مرد.
در واقع هنگام احتضار، ملکات و روحیّات انسان که در مدّت عمر در اثر کردار خود پدید آورده است، بروز و ظهور مییابد. ملکات نفسانی زنده میشوند و خواهشها و آمال و آرزوها تجلّی پیدا میکنند. در این حالت اگر انسان به راستی در زندگی اهل عبادت و ارتباط با خداوند به خصوص اهل نماز باشد و با قرآن انس گرفته باشد، در هنگام مرگ قرآن تلاوت میکند، ولی اگر دنیاطلب و پست باشد، در آن هنگام بازهم بر کارهای زشت خود تأکید میکند و رذائل اخلاقی او بروز می کند. در تاریخ میخوانیم که فردی قصد داشت زنی را فریب دهد و آدرسی را به اشتباه به او داد تا وی را گرفتار سازد، داستان طولانی است و ما فقط به منظور خود از این داستان اشاره میکنیم که بالاخره خداوند به آن زن عنایت کرد و قصد آن مرد را فهمید و به طریقی از دست او فرار کرد و مرد گرفتار عشق شیطانی شد. در نتیجه، هنگام مرگ، علیرغم اینکه مکرراً ذکر «لااله الاّ الله» را به او تلقین میکردند، شعری به این مضمون میخواند که کجاست آن کسی که میخواستم فریبش دهم و مرا فریب داد؟ کجاست آن زن؟ و ... و مرتّب این اشعار را میگفت تا به درک واصل شد.
قبض روح
استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّسسرّهالشّریف» میگفتند: یکی از اهل علم، بیمار شد و در حالت احتضار بود، وقتی برای دیدن او رفتیم، او میگفت: خدا عجب ظالمی است! میخواهد بین من و زن و فرزندانم فاصله بیندازد. او با این حالت از دنیا رفت! گرچه اهل علم بود، امّا دنیاپرستی و دلبستگی به دنیا، باعث شده بود شیطان به او الهام کند و نسبت به خداوند جسارت نماید و سخنان کفرآمیزی بگوید.
حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی«رحمةاللهعلیه» نیز به من میگفتند: دم مرگ یکی از رفقای قدیمی بر بالین او حاضر شدم، او چشمانش را باز کرد و گفت: خداوند چقدر ظالم است، من و تو هر دو طلبه بودیم و هر دو درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری میرفتیم و هر دو باسواد بودیم، ولی تو به اینجا رسیدی و مرجع تقلید شدی و من هیچ مقامی پیدا نکردم! بعد از آن از دنیا رفت.
قبل از آنکه از انسان کاری بر نیاید، باید به فکر فردا باشد. هرچه در هنگام احتضار برای انسان رخ میدهد، ناشی از اعمال دوران حیات خود اوست. اگر کردار، گفتار و رفتار نیک و پسندیدهای داشته، احتضار و جان دادن او نیز با راحتی همراه خواهد بود، ولی اگر بدکار باشد، قبض روح او با سختی همراه است. آیه شریفه «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[4] که در قرآن شریف با عبارات مختلفی تکرار شده و مشابه آن فراوان است، نشانگر اهمیّت اثرات رفتار و کردار زندگی، در حالت احتضار میباشد.
در واقع هنگام احتضار، ملکات و روحیّات انسان که در مدّت عمر در اثر کردار خود پدید آورده است، بروز و ظهور مییابد. ملکات نفسانی زنده میشوند و خواهشها و آمال و آرزوها تجلّی پیدا میکنند. در این حالت اگر انسان به راستی در زندگی اهل عبادت و ارتباط با خداوند به خصوص اهل نماز باشد و با قرآن انس گرفته باشد، در هنگام مرگ قرآن تلاوت میکند، ولی اگر دنیاطلب و پست باشد، در آن هنگام بازهم بر کارهای زشت خود تأکید میکند و رذائل اخلاقی او بروز می کند
توجّه در حیات کوتاه دنیوی
مرگ برای همگان حتمی و قطعی است و زندگی دنیا به نسبت آخرت، یک لحظه بیشتر نیست. در روز قیامت وقتی از کسی که در دنیا عمر طولانی نیز داشته است، سۆال میشود که چقدر در دنیا ماندی، پاسخ میدهد:
«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ»[5] نصف روز و یا یک روز ماندهایم.
برخی از مفسّرین در معنای این آیه شریفه میگویند این افراد میخواهند دروغ بگویند و تهمت بزنند؛ امّا حقیقت نیز همین است و به راستی عالم دنیا نسبت به عالم برزخ، یک لحظه بیش نیست، حتّی عالم بزرخ که بسیار طولانی است، در برابر قیامت، لحظهای بیش نیست. در این دنیا که خود لحظهای در برابر جهان آخرت است، انسان میتواند به خود بیاید و لحظات خود را با یاد خداوند و توجّه به مرگ و قیامت، مقدّس و باارزش کند. یک لحظه غفلت در دنیا میتواند انسان را به ورطه سقوط بکشد و یک لحظه توجّه، ممکن است انسان را نجات دهد. استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی«رضواناللهتعالیعلیه» در آخرین لحظان حیات، به همه ما وصیّت میکردند: توجّه! توجّه! توجّه!
فردی که انسان متشخّصی بود، نقل میکرد که در اوایل آدم خوبی نبودم. دختر کوچکی داشتم که از دنیا رفت. شبی در خواب دیدم که مردهام و مرا در قبر گذاشتند. ناگهان حفرهای در قبرم گشوده شد و اژدهایی از آن بیرون آمد و به دنبال من آمد. متوجّه شدم که این اژدها اثر اعمال من است. من از او فرار میکردم و او به دنبال من بود، تا اینکه به در باغی رسیدم و داخل آن شدم. اژدها دم در باغ ماند. دیدم که دخترم در باغ است و آن باغ، به دختر کوچکم که تازه از دنیا رفته بود، اختصاص دارد. دخترم جلو آمد و در دامان من نشست و این آیه شریفه را خواند: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»[6] و گفت: پدرجان وقتش نشده که آدم شوی! وقتش نشده که انس با خدا و قرآن پیدا کنی؟ آن شخص میگوید ناگهان از خواب بیدار شدم و پس از آن از خواب غفلت نیز بیدار شدم.
پینوشتها:
1. نحل / 32
2. انفال / 50
3. یس / 58
4. سجدة / 17؛ همچنین ر.ک: نور / 24 ؛ سجدة / 19 ؛ أحقاف / 14 ؛ واقعة / 24 و ...
5. مۆمنون / 113
6. حدید / 16