تعریف سیاست در فرهنگ سیاسی اسلام و فرهنگ های غربی
معنای واژهی سیاست چیست؟ چه تفاوتی بین تعریف «سیاست» در فرهنگ سیاسی اسلام و فرهنگهای غربی وجود دارد؟
برای واژهی «سیاست» معانی بسیار کثیر و متفاوتی ارائه شده است، تا آن جا که صاحبنظران میگویند: تا کنون حدود 200 معنا برای این واژه ارائه شده است. اما به طور کلی میتوان معانی ذیل را به عنوان مهمترین معانی که در عرصهی عمل و کاربرد نیز مورد استفاده قرار گرفته است، نام برد:
الف: سیاست به معنای «علم قدرت»:
عدهای از نظریهپردازان غربی مانند: فرانکل، ماکیاول، فرانکلین لووان بومرور، نیچه و ...، علم سیاست را «علم قدرت» دانستهاند. اگر چه این تعریف دست کم در عمل از ابتدای تشکل حکومتها در جامعهی بشری وجود داشت، اما شاید تدوین کلاسیک این تعریف به «موریس دوورژه» بر میگردد. (اصول علم سیاست، موریس دوورژه، ترجمه دکتر ابوالفضل قاضی، صص 18-17)
باید توجه داشت که هیچ دلیل علمی برای این تعریف (سیاست یعنی قدرت) ارائه نشده است، بلکه چون از همان ابتدا قدرتمندان، اگر هیچ اطلاعی از علم سیاست نداشته باشند، حکومت و سیاست به معنای حکومت را در اختیار گرفتهاند، طرفداران قدرت نیز این تعریف را ارائه داده و با نقد تعاریف دیگر بر آن پافشاری دارند.
ب – سیاست به معنای «علم دولت»
عدهای دیگر از نظریهپردازان غربی، نظریهی فوق را تعدیل کرده و بیان داشتهاند که سیاست یعنی «علم دولت» و منظور علمی است که رفتار دولت را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهد. (نظریههای دولت، اندرووینست، ترجمه حسین بشری، ص 20)
نظریهپرداز مشهور رافائل بر این نظر است: «آن چه به دولت مربوط میشود یک امر سیاسی است» (همان مدرک) و بلونشلی نظریهپرداز مشهور دیگر نیز میگوید: «علم سیاست به معنای درست کلمه، علمی است که دولت را بررسی میکند» (همان مدرک)
ج – تعاریف متفرقه:
البته تعاریف متفرقهی دیگری نیز ارائه شده است که بعضی از آنها به صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان یا تلفیق معانی فوق میباشد. به عنوان مثال:
هارولدلاسول معتقد است سیاست یعنی علمی که میآموزد، چه کسی میبرد؟ چه زمانی میبرد؟ چرا میبرد؟ چگونه میبرد؟ (جامعه و حکومت- مک آیور- ترجمه ابراهیم علیکنی - بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346.)
ماکس وبر، جامعهشناس معروف آلمانی معتقد است سیاست یعنی حرفه؛ سیاست، تلاشی است برای مشارکت در کسب قدرت و سعی در اعمال نفوذ برای اختصاص دادن قدرت در هر ردهای از تشکیلات، اعم از گروهها و یا دولتها. بنابراین هر کس با هر انگیزه، چه اهداف آرمانی و چه اهداف مادی و چه اهداف جاهطلبانه و چه لذتی که از کسب قدرت به دست میآید، دست به هر اقدامی برای مشارکت در قدرت بزند، عمل سیاسی انجام داده است. (فصلنامه سیاست خارجی، سال سوم، شماره 1، سیاست چیست و چگونه تعریف میشود، فرهنگ رجایی، ص 186)
د – سیاست در فرهنگ سیاسی اسلام:
تعریف یا معنای واژه سیاست در فرهنگ اسلامی کاملاً متفاوت است:
فرهنگ دهخدا، واژه سیاست را به «تدبیر امور و مصلحت اندیشی و دوراندیشی معنا کرده است. (لغتنامه دهخدا، ج 38، حرف س، واژه سیاست)
فرهنگ معین، سیاست را به معنای حکم راندن به رعیت و اداره کردن امور داخلی و خارجی کشور و هم چنین به معنای داوری، سزا، تنبیه و جزا آمده آورده است. (فرهنگ معین، تک جلدی، حرف س، واژه سیاست).
نظریهپردازان و سیاستمداران اسلامی، عموماً سیاست را به معنای «تمشیت امور» چه در امر دولت و چه غیر دولت آوردهاند، چرا که سیاست در هر امری روان است. و تمشیت امور نیز در فرهنگ معین « روان کردن، راه انداختن و سامان دادن نیز آمده است» که مستلزم همان مصحلت اندیشی، دوراندیشی و ادارهی امور میباشد.
امام خمینی (ره) به عنوان یک فقیه عالیقدر، دانشمند فلسفه، عرفان و فقه اسلامی و نیز سیاستمدار برجستهی نظری و عملی میفرماید:
« سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه و تمامی ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را به طرف چیزی که صلاحشان هست هدایت کند.» (صحیفه امام. ج 13، ص 432)