اسم اعظم خدا چیست؟
یکی از علما می فرمودند:
شخصی خدمت یکی از علمای بزرگ آمد و گفت:« آقا اسم اعظم خدا چیست؟»
عالم بزرگوار او را در نزد خود نگه داشت تا اینکه در یک شب بسیار سرد آن مرد را صدا زد و فرمود: همین الآن به فلان نقطه از بیابآن کنار شهر برو، در آنجا چاهی وجود دارد یک مقدار از آن چاه آب بیاور.
این بنده خدا به راه افتاد و خود را به آن چاه رسانید و مقداری آب برداشت و برگشت. در مسیر بازگشت ناگهآن شیر درنده ای مقابلش ظاهر شد او دست و پای خود را گم کرد و نگران و مضطرب شد، فریاد زد: بسم الله الرحمن الرحیم یا الله و به زمین افتاد و غش کرد.
وقتی به هوش آمد دید از آن شیر خبری نیست. خود را به منزل آن عالم بزرگوار و اهل معنا رسانید.
عالم بزرگوار به او فرمود: چرا این قدر دیر کردی؟ آن مرد جریان را برای عالم تعریف کرد،
فرمود: همین کلمه را که گفتی خودش اسم اعظم خدا بود؛ چون از صمیم دل و در حال اضطراب بیان شده بود، شرایطش باید فراهم گردد تا به هدف اجابت برسد.
شما هم در آن حالت ترس و دلهره و اضطراب دل از همه بریدی سیم دل خود را از همه قطع نمودی و به خدا متصل کردی (و توکل بر او کردی) و گفتی« بسم الله الرحمن الرحیم یا الله» شرایط فراهم شد و دعایت مستجاب گردید.