صداش خیلی شبیه مامان بود

مدیر دبستان: پسر شما شما اخراجه پروندشو تحویل بگیرین

پدر: چرا؟

مدیر:در تمام دوره کاریم با چنین چیزی رو به رو نشده بودم

پدر: با چی؟ تو رو خدا یه جوری حرف بزنین که منم بفهمم

درس نخونده ،کتک کاری کرده ، آخه چی کار کرده؟

اون بچه تازه کلاس پنجمه یه سال نمیشه که مادرش رو از دست داده انصافه اخراجش کنید؟ حرف بزنین چیکار کرده؟ اصلا الان کجاست؟
مدیر: بچه شما _ _ _ بچه شما_ _ _
پدر: بچه من چی؟
مدیر: بچه شما وسط کلاس جلو بیست جفت چشم به معلمش گفته: عاشقتم عشقم
پدر: آ آ آ
بغضش را فرو میخورد
پدر:الان کجاست؟
مدیر: پشت در 

پدر از اتاق خارج میشود همه جا را خوب نگاه میکند اما اثری از پسرش نیست
بلند داد میزند سیاوش اما جوابی نمیشنود
چشمش به صندلی های کنار در میخورد و کیف پسرش را انجا میبیند
روی کیف روی یک تکه کاغذ نوشته شده بود:
صداش خیلی شبیه مامان بود
بابا منو ببخش …!!!