اربعین در آینه اشعار
دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
* * * * * * * *
طفلان عوض جامه ، دل خویش دریدند
سیلی زده بر صورت و فریاد کشیدند
با گریه از این قبر به آن قبر دویدند
بر گرد قبوری که چهل روز ندیدند
* * * * * * * *
کاروان می آید از شهر دمشق
بر سر خاک شه سلطان عشق
کاروان با خود رباب آورده است
بهر اصغر شیر و آب آورده است
کاروان آمد ولی اکبر نداشت
ام لیلا ، شبه پیغمبر نداشت
کاروان آمد ولی شاهی نبود
بر بنی هاشم دگر ماهی نبود
* * * * * * * *
حسین جان
بالا نرفت آن که به پای تو ، پا نشد
آقا نشد ، هر آن که برایت گدا نشد
* * * * * * * *
بعد از چهل غروب غربت و غم ، خسته آمدم
تنها نه دل ، که با تن شکسته آمدم
لبریز از اشتیاق دیدنت ای آفتاب من
بر خاک غم فتادم و بنشسته آمدم
* * * * * * * *
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
* * * * * * * *
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
سالی است نکو که دل نکوتر باشد/ چشم از
هیجان عشق او تر باشد
آغاز بهار اربعین است و دلم/ ای کاش به گنبدش کبوتر باشد
* * * * * * * *
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
* * * * * * * *
به یاد کربلا دلها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
* * * * * * * *
بــاز دگر بـاره رســیــد اربـعـیــن
جوش زند خـون حـسـیـن از زمیــن
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
* * * * * * * *
چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
* * * * * * * *
از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته، به چشم هاى فرات مى
ریزد.
* * * * * * * *
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در
راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.
* * * * * * * *
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ!
غافلى که چه بیداد کرده اى»
* * * * * * * *
چهل روز گذشت. نه اشکها در چشم دوام آوردند، نه حرفها بر زبان! روایت درد، آسان
نیست.
* * * * * * * *
چهل روز گذشت. اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد، صدای «هل من ناصر» تو
بیجواب نخواهد ماند.
* * * * * * * *
اربعین؛ فرصتی برای دیدارها، مجالی برای زیارت آسمانیها، طواف حاجیان داغدیده بر
مزار حسین، فرصتی برای یکدله شدن، پیوستن به صاحبان فضیلت و کرامت، آشنایی با
عاشقانههای هفتاد و دو پروانه.
* * * * * * * *
اربعین؛ تمرین سوختن، تمرین شعله ور شدن، مشق ققنوسی بودن، مشق سوختن در آتش عشق،
مشق فداکاری و ایثار، تمرین پرواز با بالهای شکسته
* * * * * * * *
اسلام را عاشورا بیمه کرد و عاشورا را
اربعین.
* * * * * * * *
اربعین که می آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم ها و نمازهای نشسته ای که هنوز
او را به یاد دارند.
اربعین می آید؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست.
اربعین می شکفد و نام زینب گل می کند. زینب از آن چه یزیدیان شرم زده هراس داشتند
هم بالاتر بود. زینب علیهاالسلام ، با خطبه ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل
گریه کاشت.
* * * * * * * *
اربعین است و کاروان تأثیرگذار عشق آمده است. فرزند مکه و منا ـ زین العباد ـ آمده
است؛ پیک انقلاب گر، برای شامیانی آمده است که دل هاشان از بنای مسجد دمشق هم سخت
تر بود.
* * * * * * * *
اربعین آمده است؛ همراه سپاه پیروز افتخار و وارثان خون و روشنی
چهل روز از اشک های کربلا می گذرد؛ قطراتی که حاوی پیام فتح اند و دلاورمردی.
امروز «جابر» و «عطیه» خود را به مدفن حنجره آزادگی رسانده اند.
* * * * * * * *
در چهلمین روز، تنها چیزی که برای همه تداعی می شود، حدیث خون و پیروزی است.
سجاده نشین لحظه های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه ام را عاشورایی کن. می خواهم پس
از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی فزای دقایق عزایم باشد.
* * * * * * * *
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
* * * * * * * *
اربـعیـــن آمـــد و اشکــم ز بـصـر میآید
گوییا زینب محزون ز سفر میآید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کــز اسیران ره شام خبر میآید
(صامت بروجردی)
* * * * * * * *
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
بـــاز دگــــــر بــــاره رسیـــد اربعین
جــوش زنـــد خـــون حـسـیــن از زمین
غــــرق تــلاطــــم شده بحر محیط
یک ســـره درد اســت بـســـاط بَسیط
شــــد چهــلـــم روز عزای حسین
جــــان جهـــــان بــــاد فـــدای حسین
* * * * * * * *
اربعین؛ روز بازگشت پرستوهای داغدار به کاشانه؛ روز رهایی از اسارتها، روز گسستن
غل و زنجیرها، هجرت از غربت و آوارگی، ساکن شدن در حریم امن دوست.
* * * * * * * *
اربعین؛ روز زیبایی حقیقت، روز زیارت چشمها از زیباییهای کربلا، روز تماشای
واقعه عاشورا، روز به گل نشستن خون ذبح عظیم کربلا.
* * * * * * * *
اربعین؛ پایان شمرها و حرملهها، پایان قهقههها و هوسرانیها، پایان تشنگیها،
پایان هراس دخترکان
* * * * * * * *
اربعین؛ روز «نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ»، روز پیروزی خون بر شمشیر، روز
جاودانگی حسین علیهالسلام .
* * * * * * * *
چهل روز از مرثیه بیپایان خدا در خاک میگذرد و چهل عمره از بادیهپیمایان عرفات
کربلا
* * * * * * * *
ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم! *** امشب، چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوی من *** پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟