داستان های اخلاقی در مورد امام صادق(ع )

خوبی در مقابل بدی


یکى ازبـستـگان امام صادق(علیه السلام)ازآن حـضرت بـدگویى کرده بـود. 
وقتى بـه آن حضرت خبـر رسید. بـدون آن که عکس العمل شدیدى از خود نشان دهند ، بـا آرامش بـرخاستند و وضو گرفتند و مشغول نماز شدند. 
یکى از حـاضران بـه نام (( حـماد لحـام)) مى گوید: من گمان کردم حـضرت مى خواهد آن شخص را نفرین کند, ولى بـر خلاف تـصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: خدایا من حقم رابه اوبخشیدم. 

تو از من بزرگوارتری و جود و کرمت ازمـن بیشتر است پس او رابـه من بـبـخش و کیفر مکن!

یا امام صادق (ع)  !

 هر که به رأى خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه کند، هلاک مى شود.


اهمیت دوری از حرام 

امام صادق(علیه السلام) در یکى ازسفرهایشان به حیره ( میان کوفه و بصره ) آمدند. 
در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود. 
امام نیز ناگزیر درآن مجلس حاضر شدند. وقتى که سفره غذا انداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن ، شراب آوردند ، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى درنگ برخاستند و مجلس را ترک کردند و فرمودند: 
رسول خد(صلّی الله علیه وآله) فرمود : ( ملعون من جلس على مأده یشرب علیها الخمر. ) ملعون است کسى که درکنار سفره اى بنشیند که درآن سفره شراب نوشیده شود. 


امام و حل اختلاف شیعیان 

مردى با یکى ازبستگانش برسرمیراثى اختلاف داشت و کارشان به دعوا و جدال کشید. 
((مفضل)) که یکى از یاران امام صادق(علیه السلام)است از آن جا مى گذشت ، متوجه درگیرى آن دو شد، آنها رابه خانه خود برد و با چهارصد درهم میان آن دو مصالحه برقرار کرد و درهم ها را هم خودش پرداخت و اختلاف حل شد. 
آن گاه مفضل بـه آنان گفت: بـدانید پـولى که بـراى حل اختـلاف پرداختم،از آن خودم نبـود. 
واز اموال امام صادق (علیه السلام) بـود، زیرا حضرت به من فرمان داده اند که هر جا دو نفر از شیعیان ما اختلافى داشتند، از مال آن بزرگوار آنان را صلح دهم. 

شیوه نهی از منکر 

امام صادق(علیه السلام) شنیده بـودند کـه ازمـسـلـمـانان مـردى بـه نام((شقرانى)) شراب خورده است وبه دنبـال فرصتى بـودند که نهى از منکر کنند. 
روزى او بـراى دریافت سهمى ازبـیت المال نزد حـضرت آمد حضرت ضمن این که سهمى ازبیت المال بـه او دادند 
بـا لحنى ملاطفت آمیز فرمودند: کار خوب از هر کسى خوب است، ولى از تو بـه واسطه آشنایى که بـا ما دارى و آزاد شده پـیامبـر هستى زیبـاتراست. 
و کاربد از هر کسى بد است، و از تو بـه خاطر همین انتساب زشت تر و قبیح تر است. 
شقرانى بـا شنیدن این جـمله دانست که امام از شراب خـوارى او آگاه بـوده و در عین حال بـه او محبـت کرده است. 
نادم گشت و در درونش تحولى ایجاد شد. 

احترام به دوستداران 

سید حمیرى ، از شعرا و مدیحه سرایان اهل بیت علیهم السلام اما پیرو فرقه کیسانیه ( امامت محمد بن حنفیه ) بود. او در بستر بیمارى افتاده زبانش بند آمده ، چهره اش سیاه، چشمانش بى فروغ و... شده بود. 
امام صادق(علیه السلام) تازه وارد کوفه شده بود وخود را براى عزیمت به مدینه آماده مى کرد. 
یکى از اصحاب امام صادق (علیه السلام) شرح حال سید حمیرى رابه آن حضرت گفت؛امام به بالین سید آمد، در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. 
امام سید حمیرى را صدا زد. 
سید چشمانش را باز کرد، اما نتوانست حرفى بزند، در حالى که به شدت سیما یش سیاه شده بود. 
حمیرى گریه اش گرفت. 
التماس گرایانه به امام صادق(علیه السلام) نگاه مى کرد. 
امام زیر لب دعائی مى خواند. 
سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا با دوستداران این گونه رفتارمى نمایند؟ 
امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع کند وداخل بهشتى که به اولیائش وعده داده است، شوى. 
اواقراربه ولایت امام صادق (علیه السلام) نمود وهمان لحظه ازبیمارى شفا یافت.