مقدمه:انسانها پس از مرگ نابود نمی شوند.روزی فرا می رسد که بار دیگر زنده می شوند وحیاتشان را به طریقه دیگری ادامه می دهند.برای انسان معاد ومرگ وحیات همیشه امری راز آلود بوده است.انسانها همواره از خود می پرسند چرا به دنیا امده وچرا باید بمیرند؟ اگر حاصل زندگی مرگ است چرا باید زنده شوند؟پس از مرگ چه بر سر آنها خواهد آمد؟یکی از رسالتهای انبیاء کشف این راز و رمز برای بشر بوده است. پیامبران این راز را برای مردم کشف کردند واعلام نمودند که انسانها پس از مرگ نابود نمی شوند،بلکه از جایی به جایی منتقل می شوند.این انتقال از طریق مرگ و جداشدن روح از بدن ممکن می شود. روح می ماند وبدن به خاک باز می گردد.روح تا زمان قیامت مراحل کمال خود را طی می کند تا به جایگاه اولیه خود برسد،آنگاه در قیامت هر کس به مقامی که شایسته آن بوده خواهد رسید.از همین روست که از قیامت با عنوان معاد یاد شده که از ریشه عود به معنی بازگشت می باشد. پس از آنکه هر روح به بدن مثالی(در روایت است که معصوم(ع) می فرماید:فی الجنه علی صور ابدانهم لو رایته لقلت فلان... آنان در بهشت در صورت بدنهای خویش اند که اگر آنها را ببینی خواهی گفت این فلانی است..)[1] خود تعلق گرفت.موقع حسابرسی می رسد وخداوند چون عادل است وظلم بر هیچ بنده ای روا نمی دارد ،بنا بر اعمال بندگان گروهی را به بهشت وگروهی را به جهنم می برد.غایت همه انسانها در یکی از این دو مکان است. در سایت ایران امروز (تاریخ16/9/87) از آقای رضا فانی یزدی مقاله ای درج شد با عنوان باور به معاد،ایمان به شکنجه.در این مقاله نکاتی قابل توجه یافت می شود از جمله آنکه می گوید:اعتقاد به دوزخ یعنی مقدس کردن شکنجه وانتقام وآزار.اگر خداوند رحمن ورحیم قرار است کسانی را که به دنیای پس از مرگ باور ندارند ویا درآن شبهه وشک می کنند ویا مرتکب خطایی می شوند در غل وزنجیر کرده ومایع سوزان وجوشان بر سرشان بریزد وبه میان آتش پرتاب کند،چگونه می توان از یک باورمند دینی انتظار داشت که شکنجه را عملی زشت وغیر انسانی وشیطانی قلمداد نموده ومخالف آن باشد ودر حوزه تحت کنترل خویش در صدد برپایی جهنم هایی در ابعاد کوچکتر برنیاید.همچنین مطالب دیگری وارد شده است که نویسنده سعی می نماید به بحث پیرامون همین نکته بنشیند.زیرا پاسخ به همه مطالب گفته شده در مقاله مزبور مستلزم صرف وقت زیادی است.این شبهه از چند جهت قابل بررسی است که در ذیل به مهمترین آن جهات اشاره می شود: جهت اول:عقاب نتیجه تکوینی اعمال(تجسم اعمال)است. فلاسفه وعلمای اخلاق می گویند که انسان هر عملی را به صورت مدام و مکرر انجام بدهد،به تدریج در جان او اثر می گذارد وراسخ وبه عبارتی ملکه می شود.اعمال چنان در جان آدمی رسوخ می کند که شحصیت انسان را رقم می زند.ملکات نفسانی در جایی که همه چیز روشن وآشکار می شود،بروز می کند وخود رانمایان می سازد.می توان کیفر وپاداش را ثمره همین ملکات واعمال نقش بسته در جان دانست.حشر انسان در قیامت بر اساس صورت باطنی وسیرت درونی اوست.کیفر و پاداشهای اخروی همانند مجازات های دنیوی نیست که قرار دادی باشد.بلکه شبیه امور تکوینی است.حقیقت گناه در روز قیامت آشکار می شود وهمان کیفر است.گناه را می توان به چاقویی تشبیه کرد که کسی در چشم خود فرو کند که در این صورت نابینایی واز کار افتادن چشم،نه یک امر قرار دادی بلکه امری تکوینی است.به عبارت دیگر نتیجه ای است که بالتبع وبی تردید به دنبال عمل خواهد آمد ودر واقع کیفر گناه همانند محصول طبیعی کشت است.هرکسی هرچه بکارد همان را درو خواهد کرد.عمل که در جان رسوخ می کند وذاتی او می شود،همواره با انسان خواهد بود.موضوع تجسم اعمال هم مربوط به پاداش و عقاب اخروی است وهم مربوط به گواهان روز قیامت؛زیرا تجسم اعمال،بهترین گواه بر عمل است.پس اعمال صورتی دنیوی دارند که ما انها را مشاهده می کنیم ونیز صورتی اخروی که هم اکنون در دل عمل نهفته است.اعمال انسان در روز قیامت،شکل کنونی خود را از دست می دهند وبه صورت واقعیت اخروی جلوه می کنند.زیرا اقتضای این عالم آن است که عمل به این صورت جلوه کند واقتضای عالم آخرت آن است که عمل به شکل اصلی وواقعی خود ظاهر شود.چون اینگونه شد اعمال بد و زشت انسان،به صورت مار وعقرب وآتش جهنم ظهور پیدا می کنند.بهمین دلیل است که خداوند در قران اشاره فرموده است که خوردن مال یتیم در واقع خوردن آتش است.معنای این عبارت آن است که خوردن مال یتیم صورتی باطنی دارد که در واقع همان خوردن آتش است واین نتیجه تکوینی خود عمل است.بنابراین کسی که مرتکب چنین عملی می شود باید منتظر عواقب آن نیز باشد. ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلماً انما یاکلون فی بطونهم ناراًوسیصلون سعیراً[2] در حقیقت کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند،جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند وبه زودی در آتشی فروزان در آیند. همچنین حق می فرماید:روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جا آورده،نزد خود حاضر می یابد وهر کار بدی که انجام داده است نیز حاضر وآماده می یابد و آرزو می کند میان او و آن عمل ناروا فاصله مکانی یا زمانی بسیاری پدید آید.[3] از تجسم اعمال در روایات نیز یاد شده است.از آن جمله است روایت زیر که رسولخدا فرمود: از ستمگری بپرهیزید،که ستم در روز قیامت به صورت تاریکی ها نمایان می شود[4] از این روایت وآیات مذکور معلوم می شود که عمل در قیامت حاضر می شود وانسان از آن آگاه می شود ودر واقع همان عمل را می بیند نه پاداش وکیفر آن را. بنابراین مهمترین عامل عذاب ،نتیجه تکوینی اعمال انسان است.پس بی معنی است اگر بگوییم باور به معاد وشیوه های مجازات گناهکاران در دوزخ اساس توجیه هر گونه شکنجه و آزار ونقض حقوق انسانی است.زیرا با تعبیرات یاد شده جایی برای این معنا باقی نمی ماند که عذابهای مختلف نتیجه لاینفک وجدانشدنی اعمال زشت خود انسانهاست نه شکنجه های خداوند.همانطورکه با تعابیر گوناگون از معصوم وارد شده است که وقتی به ایشان می گفتند: چه کنیم با مار وعقرب قبر؟ می فرمودند:آنها را باخود نیاورید. می گفتند: چگونه؟می فرمودند:از اعمال ناشایست دوری کنید که همان مار وعقربهاست. جهت دوم:عدل جزایی اجازه بدهید از جهت دیگری به موضوع نگاه کنیم.انسانهای بسیاری در این دنیا زندگی کرده ومی کنند.بسیاری از آنها از این دنیا رفته اند.ما بارها شاهد آن بوده ایم که انسانهای با فضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیده اند ودر مقابل انسانهای شروری نیز به کیفر اعمال خود نمی رسند.به طورقطع این دنیا ظرفیت جزا وپاداش انسانها راندارد.چگونه می توان کسی را که هزاران انسان بی گناه را کشته است مجازات کرد؟آیا جز این است که یک بار اعدام شده و می میرد آیا نتیجه این همه جنایات او فقط همین یک بار مردن کافی است؟مسلماًبسیاری از جنایات او بی کیفر می ماند.بنابراین از آنجا که دنیا،ظرفیت تحقق عدالت راندارد واز طرفی دیگر خداوند چون عادل است،ودر حق هیچ انسانی ظلم روا نمی دارد ودر پیشگاه او ستمگران با نیکوکاران یکسان نیستند باید در جهان دیگر هر کس به پاداش اعمال خود برسد.[5] پیش خود فرض کنید اگر کسی به شما یا خدای ناکرده ستمی بکند شما با او چه خواهید کرد؟آیا می توانید از حق خود بگذرید؟هرگز نمی توانید. اکنون انسانهایی مثل صدام،هیتلر و.. را درنظر بگیریدچه انسانهایی که زیر دست آنها کشته شدند،چه خونهایی که ریخته شد، چه خانواده هایی که بی سرپرست وبد بخت شدند،چه انسانهایی که به آنها تجاوز شد.یا در نظر بگیرید یزید و یزیدیان را که چه ظلمها بر خاندان عترت روا داشتند.از کشتن طفل شش ماهه تا بریدن سرامام مسلمین واسارت گرفتن خاندان پیامبر(ص)و..آیا رواست که چنین ظالمینی با انسانهایی مثل اصحاب ابی عبدالله که جان خود را فدای او کردند یکسان شمرده شوند؟اگر کمی انصاف به خرج دهیم می بینیم که عذاب وعقاب وپاداش خداوند هیچکدام بی حکمت نیست چه رسد به اینکه بخواهد نوعی شکنجه باشد.بسیاری از گناهان جنبه حق الناس دارند،یعنی یک طرف ظالم است وطرف دیگر مظلوم.این گناهان به گونه ای نیست که خدا از آنها بگذرد.باید کسی که حق او غصب شده گذشت کند.بهمین خاطر است که خداوند می فرماید:نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلاتظلم نفس شیئاً[6] ماترازوی عدل را در روز قیامت برپا می کنیم،پس به هیچکس ستمی نمی شود. جهت سوم:نجات اکثریت از آتش جهنم با توجه به معارف دینی در می یابیم که نجات و سعادت تا جهنم وحتی در خود جهنم نیز امکان پذیر است،یعنی اینگونه نیست که اگر کسی در ابتدا به بهشت نرفت دیگر نمی تواند امیدوار به رحمت وبخشش الهی باشد.زیرا بسیاری از انسانها با شفاعت شافعانی نظیر پیامبران الهی،پیامبراسلام (ص)،ائمه اطهار(علیهم السلام)،اولیاءالله وشهدا و...نجات می یابند.طبق برخی روایات جهنم برای برخی پاک کننده است،یعنی بعضی انسانهای گناهکار برای پاک شدن،مدتی در جهنم می مانند وپس از پاک شدن،وارد بهشت می گردند.خارج شدن از بهشت ممکن نیست وبهشتیان همیشه در آن مخلد هستند،ولی همه کسانی که در جهنم وارد می شوند همیشه در آن باقی نمی مانند ودر جهنم نیز ممکن است زمینه سعادت برای بشر رقم بخورد وپس از پاک شدن وارد بهشت گردد.امام خمینی(ره)در این باره می فرمایند:خدای ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتی است که اگر سیاهی روی ما بندگان سیه روی را با فشارهای قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند،با جهنم،سیاهی دل ما را بشوید تا رذایل وحججابات بسوزد وجمال فطرت نمایان گردد ونور فطرت ظاهر شده وبا نور شافع اکبر ممزوج گشته وبه جذبه نور احدی،نور فطرت توحید مجذوب شود.واین آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکی از انوار شفعاءاز انبیاءو ائمه هدی آشنایی وتناسب پیدا کند او به شفاعت می آید[7]. منظور امام آن است که انسانی که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند ودر جهنم نیز امیدی به کسی ندارد تنها آشنای او وهمدمش به دادش می رسد،یعنی آخرین کسی که شفاعت می کند ارحم الراحمین است.آخرمن یشفع،ارحم الراحمین[8] در حدیث آمده که حقتعالی به نحوی در قیامت بسط بساط رحمت می کند که شیطان به مغفرت او طمع می کند[9] اگرچه لطف وبخشش خداوند دردنیانیز هست امارحمت او همه را درعالم آخرت فرا می گیردوبه تعبیر امام خمینی(ره):اینطور نیست که درجهنم را باز کنند ومدام جماعت انسانها را به جهنم بریزند.افراد خیلی کمی هستند که به جهنم می روند[10] با احتساب موارد فوق به چند نتیجه می رسیم: نتیجه اول:عذابی که در آخرت به انسان می رسد واز آن تحت عنوان عذاب الهی نام برده می شود،در واقع نتیجه تکوینی خود اعمال انسان است که از آنها راه گریزی ندارد.با قبول این اصل جایی برای این شبهه باقی نمی ماند که بگوییم عذاب الهی بدترین نوع شکنجه برای فرد انسانی است. نتیجه دوم:معاددر حقیقت رسیدن انسان به کمالات لایق خود است.آن کمالی که در دنیا وبرزخ در او مخفی بوده وآشکار نشده و با ظهور معاد واحتمالاًبرخی از عذابها به منصه ظهور می رسد وبه عبارت دیگر کمال حقیقی انسان در آخرت آشکار می شود.و به عقیده برخی از عرفا،عذاب از همه رفع خواهد شد هرگاه به پاکی و خلوصی که لازم است برسند(ر.ک شواهد)وهر کس به کمال لایق خود خواهد رسید زیرا خداوند انسان را برای کمال خلق کرده است نه برای نقصان.پس معاددر حقیقت علت ودلیلی است برای رسیدن به کمال برای آنانیکه به کمال نرسیده و موفق به اخذ مراتب آن نشده اند.
[1]. شیخ طوسی،تهذیب الاحکام،مکتبه الصدوق،تهران1376،ج1ص466،حدیث1527.