عصمت پیامبر اکرم(ص) از دیدگاه شیعه و مذاهب اربعه اهل سنت

معنای عصمت:

عصمت در لغت به معنای منع و امساک است. در مورد معنای اصلاحی عصمت اختلاف است. اشاعره می گویند: منظور از عصمت انبیا آن است که خداوند گناه را در آنان خلق نمی کند و در نتیجه در پی معصیت نمی روند،

ولی حکما و فلاسفه، عصمت را حالتی درونی و ملکه ای می دانند که از گناه و عصیان جلوگیری می کند و

 معتزله عصمت را نوعی لطف از جانب خداوند می دانند.[1]

 

از دیدگاه شیعه، عصمت یعنی پاکی از گناهان صغیره و کبیره و دوری از خطا و فراموشی. برخی از متکلمان عصمت را توفیق لطف[2]و اعتصام معنی کرده اند.

در هر صورت عصمت به این معنا نیست که فرد قدرت انجام کارهای ناپسند ندارد، بلکه عصمت به این معناست که معصوم ضمن داشتن قدرت، در پی گناه نمی رود.

به عبارت دیگر عصمت از گناه بستگی به درجه ایمان انسان دارد. هر چه ایمان بیشتر باشد، درجه عصمت نیز بالاتر خواهد بود. هر انسانی به اندازه ایمان و یقین خود عصمت پیدا می کند و پیامبران و اولیای الهی چون از یقین و ایمان کامل برخوردارند عصمتشان نیز کامل است.

عصمت یعنی یقین به وجود خطر و پرهیز از آن  ، همان طور که هیچ فرد عاقلی خود را از ساختمان چند طبقه به پایین نمی اندازد و یا خود را به داخل آتش نمی افکند، چون خطر چنین افعالی برای او ثابت شده و یقینی است. امّا یک کودک ممکن است به آتش دست بزند و یا خودش را از بلندی به پایین بیندازد.

هنگامی که زلیخا به سوی یوسف رفت، یوسف از او روی گردانید. قرآن در مورد او می فرماید: «لوْ لا أن رأی برهان ربّه: اگر برهان پروردگار را نمی‏دید، قصد وی می‏نمود»[3] اگر ایمان کامل او نبود زیان این کار را نمی دید. بنابراین ایمان و یقین پایه عصمت را تشکیل می دهد و عصمت از گناه یعنی نهایت ایمان.

مراتب عصمت

عصمت دارای مراتب مختلفی است که به طور مختصر به آن اشاره می شود:

1. عصمت در عقیده، چه قبل از بعثت یا بعد از آن؛

2. عصمت در تلقی و دریافت وحی و رساندن آن؛ به عبارت دیگر، پیامبران باید وحی را بدون کم و زیاد دریافت کرده و در اختیار مردم بگذارند.

3ـ عصمت در گفتار و کردار. پیامبران باید در گفتار و کردار از گناه مصونیت داشته باشند.

دیدگاه اهل سنت

امام ابوحنیفه می گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره وصغیره مصون و معصوم هستند». برخی از اصحاب امام ابوحنیفه معتقدند که ارتکاب صغیره پیش از بعثت جایز است.

اشاعره معتقدند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. ابوعذبه -از نویسندگان عقایدـ پس از بیان مطلب فوق چنین می گوید: «حق آن است که پیامبران از گناه صغیره، از روی سهو نیز معصوم می باشند».[4]

صاحب حصون الحمیدیه می نویسد: «فراموشی در تبلیغ و رساندن آن به مردم به خاطر حکمتی از جانب خداوند جایز است امّا فراموشی برای پیامبر صلی الله علیه وآله از جانب شیطان محال است.»[5]

در شرح عقاید نسفی آمده که پیامبران از دروغ به ویژه در تبلیغ احکام معصوم می باشند، اما در مورد سایر گناهان تفصیل داده شده است که: «به اجماع، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصوم اند و همچنین نزد جمهور علما از گناهان کبیره عمدی معصوم می باشند، بر خلاف اعتقاد گروه حشویه. امّا انجام گناه به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته اند همچنین انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع گناهان کبیره وجود ندارد.»[6]

از دیدگاه معتزله، ارتکاب گناه کبیره برای پیامبران، حتی پیش از بعثت، جایز نیست، زیرا موجب نفرت مردم می گردد.

بنابراین، دیدگاه علمای اهل سنت درباره عصمت یکسان نیست، زیرا بیشتر آنان گناه را به طور سهو و انجام گناهان صغیره را جایز می دانند و برخی با جواز انجام صغیره مخالف اند. عده ای از محققان عقاید نیز بر این عقیده اند که انجام آنچه باعث نفرت مردم از پیامبران شود، خواه گناه صغیره باشد، یا چیز دیگر جایز نیست و بدین جهت آیات و روایاتی را که حکایت از ارتکاب گناه توسط انبیا دارد توجیه و تأویل می کنند و می گویند مقصود از این گونه ظواهر، ترک اولی است نه اینکه پیامبران دروغ گفته و یا مرتکب معصیت شده باشند.[7]

دیدگاه شیعه

علمای شیعه می گویند: «روا نیست بر پیامبران علیهم السلام، انجام گناهان، خواه کبیره باشد یا صغیره، پیش از پیامبر شدن باشد، یا پس از آن[8]»

از نظر شیعه پیامبران هم در تلقی و تبلیغ وحی معصوم اند و هم در عقاید و اعمال قبل و بعد از بعثت، و هیچ گناه کبیره، صغیره، عمدی و یا سهوی از آنان سر نمی زند. شیخ مفید در این خصوص می نویسد: «از دیدگاه امامیه تمام پیامبران از انجام گناهان کبیره معصوم اند خواه پیش از نبوت باشد یا پس از آن و همچنین از انجام گناهان کوچکی که انجام دهنده آن سبک می شود، اما گناهان صغیره ای که موجب استخفاف و سبکی نشود، پیش از نبوت بدون عمد جایز است امّا پس از نبوت ممنوع است. از دیدگاه امامیه پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه وآله از هنگامی که آفریده شده تا زمانی که به جوار خداوند شتافت هرگز مرتکب معصیت خداوند نشده، نه از روی عمد و نه فراموشی چنان که قرآن و اخبار اهل بیت علیه السلام به صورت متواتر بر آن دلالت دارد.»[9]

همچنین امامیه اتفاق نظر دارند، که تمام پدران رسول خدا از حضرت آدم تا عبداله بن عبدالمطلب موّحد و معتقد به خدا بوده اند.

حتی اجماع علمای شیعه بر آن است که عموی آن حضرت، ابوطالب(ره) نیز: با ایمان از دنیا رفت، چنان که مادرش آمنه دختر وهب، هنگامی که دار فانی را وداع گفت، موحد بود.[10]

دلایل عصمت

عصمت از دیدگاه شیعه مبتنی بر ضرورت عقلی است و برای اثبات آن دلایل زیر اقامه شده است:

الف) عصمت عامل جذب دل ها است. اگر پیامبران مانند سایر مردم باشند، موقعیت خود را از دست می دهند و نفوذی در دل ها و توفیقی در جذب مردم نخواهند داشت و در نتیجه از رسیدن به اهداف مقدس خویش ناتوان و عاجز خواهند بود.

ب) اگر پیامبران معصوم نباشند، اموری در مورد آنها لازم می آید که هیچ کدام از این امور درباره ایشان صدق نمی کند، از جمله:

1ـ اگر آنان معصوم نبودند اطاعت از آنان جایز نبود، در صورتی که قرآن می فرماید: «قُلْ إنْ کنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللّهَ فَاتَّبِعوُنی یحْبِبْکمُ اللّهُ: بگو اگر خدا را دوست دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.»[11]

2ـ در صورتی که انبیا مرتکب معصیت شوند، طبق دستور خداوند باید نسبت به آنان امر به معروف و نهی از منکر نمود و طبیعی است که این عمل باعث آزار و اذیت آنان می شود و قرآن از آزار انبیا را نهی نموده است. «وَ مَا کاَنَ لَکمْ أَنْ تُؤْذوُا رَسوُلَ اللَّهِ: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید.»[12]

3ـ پیامبران با ارتکاب معصیت مستحق عذاب، لعن و سرزنش می گردند. «إنّی أَخافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْم عَظِیم: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز قیامت می ترسم.»[13] و در آیه دیگر می فرماید: «أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمینَ: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران است.»[14]

4ـ گناه و معصیت ظلم است، در حالی که پیامبران از بندگان برگزیده و مخلص خدا هستند[15]و ساحتشان از ظلم به دور است. «وَ مَا کانَ لِنَبِی أَنْ یغُلَّ: و برای هیچ پیامبری شایسته نیست که خیانت نماید.»[16]

آیا افراد دیگری غیر از پیامبران علیهم السلام معصوم می باشند؟

از دیدگاه شیعه، هیچ دلیل عقلی بر عدم امکان عصمت افرادی غیر از پیامبران وجود ندارد؛ بلکه دلیل عقلی و دلایل شرعی بر عصمت حضرت فاطمه زهرا(س) و دوازده امام علیهم السلام دلالت دارد از جمله: آیه «لا ینالُ عَهِدِی الظّالمینْ» و حدیث معروف به ثقلین و احادیث فراوان دیگر.

در اینجا به تقریر دو دلیل بسنده می شود:

1. «وَ إذا بْتَلی إبْراهیمَ رَبُهُ بِکلِمات فَأَتْمَهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إماماً قالَ وَ مِن ذُرِیتی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظّالِمینَ: به یاد آور هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری آزمود و او همه را به جای آورد. خداوند فرمود من تو را به پیشوایی خلق برمی گزینم. او گفت: پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا می فرمایی؟ فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید.»[17] با استدلال به این آیه می توان گفت، نخست مقام امامت حضرت ابراهیم علیه السلام برتر از مقام نبوت اوست، زیرا شکی نیست هنگامی که خداوند ابراهیم را با آزمون هایی چون، سوختن در آتش، ذبح فرزند و... آزمود او پیامبر خدا بوده و این آیه نشان می دهد که امامت آن حضرت پس از مبعوث شدن ایشان و قبولی در آزمون های بسیار به ایشان عطا شده است.

دوم آن که امامت منصبی است الهی که خداوند آن را به هر کسی که بخواهد می دهد و طبق بیان قرآن، خداوند این عهد را به کسانی از ذریه ابراهیم می بخشد که آلوده به ظلم نباشند. بنابراین با توجه به این که هر نوع اعتقاد باطل و هر نوع معصیت ظلم است، پس کسی شایستگی مقام امامت را پیدا می کند که معصوم باشد. افراد معصوم باید قبل و بعد از نبوت و یا امامت و همینطور قبل از بلوغ و یا بعد از بلوغ، گناهی مرتکب نشده باشند. زیرا گناه، ظلم به خود و به خداوند است و مقام نبوت و یا امامت به ظالم نمی رسد.

آنچه گفته شد با روایاتی که در ذیل این آیه شریف آمده تأیید می شود.

2. حدیث ثقلین که شیعه و سنی آن را روایت کرده اند: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا أبداً: من دو گوهر گرانبها در میان شما می گذارم، کتاب خدا و عترت و خاندانم. چنگ زدن به آن دو شما را از گمراهی رهایی می بخشد.»[18]

در این حدیث سه مطلب بیان شده است:

الف) عترت پیامبر صلی الله علیه وآله عِدل و همراه قرآن است.

ب) تمسک به قرآن به تنهایی نجات بخش نیست، بلکه برای دستیابی به هدایت باید به قرآن و اهل بیت تمسک جست. «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً».

ج) عترت و قرآن از یکدیگر جدا نمی شوند تا در قیامت در حوض کوثر بر پیامبر وارد شوند.

با استفاده از این سه مطلب، به خوبی عصمت اهل بیت اثبات می شود زیرا قرآن، خود معصوم از باطل است و در نتیجه کسی که همراه و همسان با قرآن باشد و از آن جدا نشود، باید معصوم باشد. انسانی که دستش به گناه آلوده شود نمی تواند همراه قرآن و عدل آن باشد. هم چنین اگر اهل بیت و عترت پیامبر مرتکب گناه و خطا شوند تمسک به آنها، و مقتدا قرار دادن آنها سبب نجات نخواهد بود و با چنین فرضیه ای چه بسا تمسک به آنها سبب گمراهی خواهد بود. البته توجه به این نکته الزامی است که اثبات عصمت برای فردی مستلزم اثبات نبوت برای ایشان نیست. زیرا ممکن است کسی پیامبر نباشد اما معصوم باشد.

افزون بر آنچه گفته شد، شیعه معتقد است که چون اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است و پس از آن حضرت پیامبری نخواهد آمد بنابراین باید افرادی باشند که دین الهی را بدون تحریف و تفسیر شخصی و نیز به دور از رأی و استحسان برای مردم تفسیر نمایند تا دین به انحراف و اختلاف کشیده نشود و این رسالت را کسی، جز معصوم نمی تواند به انجام برساند و از آن جا که پیامبر اسلام بر پیروی از اهل بیتشان تأکید فرموده اند و قرآن نیز پاداش آن حضرت را محبت و دوستی عترت قرار داده است؛ لذا باید اهل بیت پیامبر ـ ائمه اطهار (ع)ـ معصوم باشند.

«قُلْ لا أسْئَلُکم عَلَیهِ أجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فی القُرْبی: بگو ای رسول ما پاداشی از شما جز دوستی نزدیکان خود نمی خواهم.»[19]

عقیده به عصمت اهل بیت ویژه شیعه نبوده و برخی از علمای اهل سنت مانند ابن ابی الحدید ـ که از بزرگان معتزلی است ـ در شرح نهج البلاغه قائل به عصمت عترت است. وی از ابومحمد متویه نقل می کند که او نیز قایل به عصمت علی علیه السلام بوده است.[20]

علاوه بر اینها شیخ اکبر محی الدین عربی ـ بزرگ ترین شخصیت عرفانی اهل سنت ـ نیز معتقد به عصمت حضرت علی علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه وآله است و از امام علی علیه السلام به عنوان امام العالم و سر الانبیاء اجمعین یاد کرده است.[21] لیکن مشهور اهل سنت با این دیدگاه مخالف اند.

پی نوشت:

[1] معجم المقیاس فی اللغة، احمد بن فارس، ص 779.

[2] یعنی لطف الهی ایجاب می کند که برای هدایت بشر، پیامبران و امامانی با ویژگی عصمت انتخاب شوند، تا اسلام را معرفی نمایند.

[3] سوره یوسف، آیه 24.

[4] الروضة البهیة فیما بین الاشاعرة و الماتریدیة، ابوعذبه، ص 58.

[5] حصون الحمدیه، ص 39.

[6] شرح عقاید نسفی، ص 221.

[7]  شرح عقاید نسفی ص 221 و شرح مقاصد، ج 5، ص 50.

[8] تنزیه الانبیاء، ص 2؛ قواعد المرام، ص 125 و انوار الملکوت، ص 196.

[9] اوائل المقالات، ص 68.

[10] همان، ص 51 و بحارالانوار ج 15، ص 117، باب 1، روایت 63.

[11] سوره آل عمران، آیه 31.

[12] سوره احزاب، آیه 53.

[13] سوره یونس، آیه 15.

[14] سوره هود، آیه 18.

[15] ر. ک: سوره آل عمران، آیه 33 و سوره ص، آیه 47 و نیز آیاتی که در شأن انبیاء وارد شده است.

[16] سوره آل عمران، آیه 161.

[17] سوره بقره، آیه 124.

[18] ر.ک: الجامع الصحیح، ترمذی، ج 5، ص 621 ـ622؛ مسند، احمد، ج 3، صص 14، 17 ، 26 و 59 و ج 4، صص 367 و 371، و ج 5، صص 182 و 189؛ السنن الکبری، نسایی، ج 5، ص 45 و صحیح، مسلم، مناقب اهل بیت.

[19] سوره انعام، آیه 90.

[20] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 131، شرح خطبه 87.

[21] فتوحات المکیه، ج 1، ص 132.