تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی...!

افسران - تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی...!

امام:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم/

آقا:
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی/
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی/
امام:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم/
همچو منصور خریدار سرِ دار شدم/
آقا:
تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان/
دار منصور بریدی همه تن دار شدی/
امام:
غم دلدار فکنده است به جانم، شرری/
که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم/
آقا:
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر/
ای که در قول و عمل شهره ی بازار شدی/
امام:
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز/
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم/
آقا:
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی/
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی/
امام:
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم/
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم/
آقا:
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست/
امت از گفته در بار تو هشیار شدی/
امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد/
از دم رند می‏آلوده مددکار شدم/
آقا:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی/
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی/
امام:
بگذارید که از بتکده یادی بکنم/
من که با دستِ بت میکده، بیدار شدم/
آقا:
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم/
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی/