چرا ما خرمشهر را از دست دادیم؟

- وقتی جنگ شروع شد، خرمشهر نزدیکترین شهر به مرز پس از قصر شیرین، بزرگترین شهر مرزی ایران و بندری استراتژیک بود. دشمن از سمت اروند رود کمتر از یک کیلو متر با خرمشهر فاصله داشت با این حال رود بزرگ اروند حائل بین ایران و عراق بود. از سمت مرز خشکی هم حدود کمتر از 20 کیلومتر تا خرمشهر فاصله داشت. بنابراین نزدیکی شهر خرمشهر یکی از عوامل سقوط خرمشهر بود.

 

عامل دیگر این بود که نیروهای رسمی و نیروهای مسئول در لب مرز دفاع مستحکمی نداشتند لذا در همان ساعات اولیه مرز فرو ریخت ومرز شکسته شد و دشمن خیلی زود توانست به اطراف شهر خرمشهر برسد و ارتباط بین اهواز با خرمشهر قطع شد و بطوری که دشمن خود را به حوالی شهر رساند.

 

از این لحظه به بعد یک مقاومت مردمی و انقلابی در خرمشهر شکل گرفت حتی ارتشی هایی هم که در خرمشهربودند ارتشی های حزب الهی و انقلابی شامل تعدادی تکاوران نیروی دریایی بودند که در کنار سپاه و بسیج مردمی جنگیدند و در کنار هم مجموعه ای ادغام شده ای را تشکیل داده بودند که وجه غالب آن وجه انقلابی و مردمی بودن آن بود، البته این هم به دلیل کمبود امکانات و ساز و برگ تا یک حدی می توانستند بجنگند بطوریکه امکانات و تسلیحات نظامی بقدری کم بود که فشارها را اضافه کرد.

 

عامل سوم در سقوط خرمشهر این بود که بنی صدرملعون معتقد بود که ما باید به سبک اشکانیان بجنگیم یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل بکشانیم و زمان بدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم خود این موضوع هم در عدم حمایت و توجه به جبهه خرمشهر و یا درعدم ارسال تجهیزات و مهمات موثر بود. وقتی یک فرمانده نظامی کنار بنی صدر می گوید خرمشهر ارزش نظامی ندارد خب معلوم است که به اندازه کافی هم به آنجا اسلحه و مهمات نمی دهند و وقتی چنین اعتقادی در برخی افراد وجود داشته باشد اینطور می شود.

 

به هرحال همه این عوامل دست به دست هم داد و موجب سقوط خرمشهر شد. با این حال 34 روز مقاومت شبیه یک معجزه بود چون ارتش عراق با تمام قدرت آمده بود که خرمشهر را بگیرد ولی یک مقاومت مردمی 34 روز ارتش حزب بعث عراق را متوقف کرد و نتوانستند وارد خرمشهر شوند بعد از آن ترفندهای خیلی گسترده مثل بمباران ها توانستند شهر خرمشهر را تصرف کنند.

 

خلاصه کلام اینکه چون به سپاه و نیروهای مردم سلاح و مهمات نمی دادند وامکان  مقابله  با دشمن با بن دندان مسلح بسیار سخت می شد و نهایتاً عوامل مذکور موجب سقوط خرمشهر عزیزگردید .

 

- در آن مقطع سپاه مسئولیت نظامی در مرزها نداشت و سپاه بعد از اینکه نیروهای رسمی نتوانستند کاری انجام دهد وارد جنگ شد و پیش از این هم که وارد جنگ می شد بصورت داوطلبانه بود و اساساً سپاه به این دلیل وارد جنگ شد که در آن مقطع شهرها داشت توسط دشمن بعثی اشغال می شد، ضمن اینکه در آن زمان سپاه تجهیزات بسیار سبکی داشت، یعنی سپاه توپ و تانک و گردان رزمی، تیپ و لشگر نداشت.

 

سپاه در حقیقت یک نیروی شبه انتظامی انقلابی بود که نه ساز و برگ نظامی داشت و نه سازمانهای رزمی، اما با این حال تعداد کمی که توپ های 106 در اختیار داشت توانست به بهترین شکل کار خود را انجام دهد، البته فرمانده وقت سپاه تجهیزات و امکانات را به جبهه خرمشهر فرستاده بود.

 

فرماندهان ارشد سپاه و حتی ارتش  آن زمان طوری بودند که حتی از مصاحبه کردن فرار می کردند. خیلی وقت ها  خبرنگاران گله می کردند که چرا  اینها (فرماندهان) نمی گذارند ، با آنها مصاحبه کنیم و اجازه فیلم برداری نمی دهند . لازم است بدانیم در فتح خرمشهر 4 نفر نقش خاص و بارزی ایفا کردند . شهید احمد کاظمی، شهید حسین خرازی، احمد متوسلیان و شهید حسن باقری .

 

این چهار چهره ی برخسته یگانهای شهادت طلبی داشتند که به بخشهای مختلف شهر حمله می کردند تا شهر را آزاد کنند و در رسیدن به خرمشهر و عبور از کارون خیلی موثر بودند. بعضی از فرماندهان در شهر مسئولیتی نداشتند اما بعنوان جناح گرفتن که دشمن نتواند از بالا حمله کند خیلی موثر بودند و از نظر فرماندهان مدیریتی  آقای رشید، آقای رحیم صفوی و آقای شمخانی در قرارگاه مرکزی به فرمانده کل سپاه  کمک می کردند و در آزادسازی خرمشهر موثر بودند.

 

شهید احمد کاظمی، احمد متوسلیان و شهید حسین خرازی اولین کسانی بودند که وارد خرمشهر شدند.

باتوجه به اینکه  خرمشهر چند دروازه داشت همه عزیزان باید یک خط 10 کیلومتری را می شکستند تا وارد خرمشهر شوند یعنی این سه لشگر پا به پای همدیگر حمله می کردند و با هم وارد شهر خرمشهر شدند البته لشگرهای این سه نفر چون آنها تقریبا نزدیک ساعت 9 صبح وارد خرمشهر شدند وفرمانده کل سپاه  هم تقریبا ساعت 10 وارد آن  می شود تا از آزادی خرمشهر مطمئن شود و به تهران خبر بدهد  تا مارش پیروزی را بزنند متوجه می شود قبل از او شهید احمد کاظمی، احمد متوسلیان و شهید حسین خرازی وارد شهر شده اند.

می گفتند بچه های ما در خانه های اطراف شهر هستند یا برخی از آنها می گفتند ما وارد پاسگاه پلیس شدیم . به هرحال با فاصله خیلی کم از همدیگر وارد خرمشهر شدند.

 

فرمانده کل سپاه می رود تا ماشینش را چک کند می بیند که ماشین بمباران شده هواپیمای عراقی بصورت شیرجه به سمت آنهاهجوم می آورد و بمب را در فاصله 50 متری آنها به زمین می اندازد  بطوری که دو نفر که در نزدیکی آنها سوار موتور بودند در جا شهید می شوند .

- در آن زمان امام مستقیما جنگ را اداره می کردند و مسئولان سیاسی کشور مسئولیت مستقیم در جنگ نداشتند و بعد از آزادی خرمشهر و عملیات رمضان است که ستاد اداره جنگ در تهران تشکیل شد اما قبل از آن خود امام جنگ را اداره می کردند و البته هم مقام معظم رهبری هم آیت الله هاشمی رفسنجانی در هدایت جنگ و حمایت از رزمندگان خیلی موثر بودند. بعد از آزادی خرمشهرو مرعوب و منکوب شدن دشمن  آقای هاشمی مسئولیت جنگ را به عهده می گیرد.

 

نباید افتخارات ملی سیاسی شود ارتش و سپاه هردو باهم تحت فرماندهی مشترک می جنگیدند بطوریکه فرمانده کل سپاه در کنارامیرسپهبد صیادشیرازی با همدیگر عملیات ها را اداره می کردند. به هرحال لشگرهای ارتش لشگرهای سپاه پا به پای هم جلو می رفتند حتی اختلافاتی هم که بعدا بوجود آمد کمتر در عملیات آزادسازی خرمشهر وجود داشت . یعنی اختلاف نظرهایی که وجود داشت همه تا قبل از شروع عملیات حل شده بود و بصورت مشترک وارد عمل می شدند.

 

* اختلافات میان ارتش و سپاه درباره طرح حمله ای بود که شهید باقری طراحی کرده بود؟

 

- سردار شهید باقری یکی از طراحان عملیات  آزاد سازی خرمشهر بود، در آنجا دو تیم طراح وجود داشت که آقای رشید، آقای رحیم صفوی و سردارشهید باقری از طرف فرمانده کل سپاه و آقای قویدل، آقای مفید و آقای قرایی از طرف سپهبد شهید صیاد شیرازی کار می کردند. این 6 نفر طرح های عملیاتی خود را می آوردند و به فرمانده سپاه (رضایی)  و شهید سپهبد صیاد شیرازی نشان می دادند پس از شنیدن استدلال های آنها طرح نهایی تصویب و ابلاغ می گردید.

 

در آن زمان تیم ارتش در عبور از کارون ابهام داشت و پس از قبول کردن آن ایده ، عبور از کارون را برای همان شب عملیات پذیرفتند اما بچه های سپاه می گفتند که باید زودتر از کارون عبور کنیم که سرانجام آنها طرح سپاه را قبول کردند.

 

* باتوجه به اینکه ارتش به لحاظ سابقه و تجربه آکادمیک خود را برتر از سپاه می دید بطور طبیعی نظرات سپاه را نمی پذیرفتند اما مدیریت و درایت شهید سپهبد صیاد شیرازی این مشکل را حل می کرد و ارتش را راغب با همکاری و هماهنگی با سپاه می کرد .

 

اگر شهید صیادشیرازی  نبود شاید بعد ازعملیات ثامن الائمه یعنی در عملیات طریق القدس وحدت نیروها ممکن نبود. در حقیقت آمدن وجود پر برکت شهید صیاد شیرازی موجب شد ارتش و سپاه را درکنار هم بر دشمن بی رحم بتازند .

 قبل از اینکه شهید صیاد شیرازی بعنوان فرمانده نیروی زمینی معرفی شود سپاه یک اتاق مشاور عملیاتی به ایشان داده بود که شهید صیاد شیرازی با آقای حسن دانایی یک تیمی داخل ستاد مرکزی سپاه کارهای مشاوره عملیاتی را انجام می دادند. چون بنی صدر ملعون  ایشان را عزل و از ارتش بیرون کرده بود در حقیقت سپاه پشتیبان ایشان بود. در آن نامه ای هم که بنی صدر به آقای منتظری نوشته بود از اینکه سپاه از ایشان حمایت می کند گله کرده بود.

 

- منافقین قبل از سقوط صدام با مردم عراق خیلی جنگیدند بطوریکه بسیاری از دوستان آقای نوری مالکی نخست وزیر و طالبانی رئیس جمهور عراق را کشتند حتی با سپاه بدر عراق هم جنگیدند. بعد از سقوط صدام هم به فعالیتهای تروریستی می پرداختند، لذا دولت عراق نه به عنوان اینکه اینها علیه دولت ایران هستند و جنگیدند بلکه دولت عراق یکی از دشمنان سخت خود را منافقین می داند، بنابراین طبیعی است که نمی توانند دشمن خود را در کنار پایتختشان ببینند آنهم حدود 2 الی 3 هزار نفر مسلح و مجهز و اصولا عراقیها ناراحت بودند که چرا آمریکائی ها اینها را کنار بغداد نگهداشته اند و نگران بودند که ممکن است هرلحظه آنها به شهر بغداد بریزند و با کمک بعثیها و امریکائی ها کودتا کنند، بنابراین ترس از کودتا و اقدامات تروریستی باعث شد که دولت عراق به پادگان اشرف حمله کند.