وقتی حاج احمدآقا در قم عمامه را برداشت و عینک زد

۱۳۰۱_۳۹۳

حاج حسین آقا سلیمانی از نزدیکان به بیت محترم حضرت امام(س) در سالگرد ارتحال حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به توصیف شخصیت یادگار امام (س) و بیان خاطراتی از ایشان پرداخت.
مشروح اظهارات حاج حسین سلیمانی در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امام خمینی (س)، به شرح زیر است:

حاج احمدآقا عمامه را برداشت و عینک زد
رفتار صمیمی و معنویت حاج احمد آقا بر همه عیان بود. آن مرحوم بسیار با بصرت بود و خیلی کم اتفاق می افتاد که عصبانی شوند. یک مرتبه ما به همراه وی در ایام دفاع مقدس به قم سفر کردیم. هواپیماهای دشمن بر فراز شهر دیده می شدند. حاج آقا به من گفت: حسین آقا ماشین را نگه دار تا ببینم چه اتفاقی می افتد و آن مرحوم نگران این بودند که آن هواپیماهای جنگی شهر قم را بمب باران نکنند. در همان لحظه که حاج احمد آقا، آسمان را نگاه می کردند سه راه قم را بمب باران کردند که آن مرحوم گفت برویم ببینیم چه اتفاقی برای مردم افتاده است. ما به سمت محل بمبم باران راه افتادیم. ایشان عمامه خود را برداشت و عینکی بر چشم زد که شناخته نشود ما تا آنجا که امکانش بود جلو رفتیم و سید احمد آقا وقتی این صحنه ها را می دید واقعا متاثر و از اینکه نمی تواند کاری انجام دهد ناراحت بود.

انگار امام (س) را با آمدن حاج احمد آقا در بین خود داشتیم
مرحوم حاج احمد آقا بسیار انسانی با گذشت بودند و اگر برخوردی صورت می گرفت به راحتی افراد را می بخشیدند. وی بسیار ساده زیست بود و به مراسم عزاداری ائمه علاقه زیادی داشتند به طوری که زمانی نام ائمه اطهار به گوش آن مرحوم می رسید اشک از چشمانش سرازیر می شد. حاج احمد آقا در رسیدگی به کار مردم کوشا بودند و به حرف های مردم با جان و دل گوش می داد. در سفری که ما به شیراز داشتیم در بین راه روستایی به نام شهیدآباد بود به دلیل اهمیت زیاد حاج احمد آقا به نماز در وقت اذان ظهر ما به همان روستا که بین اصفهان و شراز بود رفتیم حاج آقا گفت که به یکی از خانه آن روستاییان برویم و نماز بخوانیم و کمی استراحت کنیم. ابتدا خود را مسافر معرفی کردیم ولی بعدا آنها حاج احمد آقا را شناختند و از آن مرحوم خواستند که در بین مردم حاضر شود. حاج احمد آقا به من گفت که مردم روستا را در یک ساعت معین در مسجد روستا جمع کنم تا به درد و دل آنها گوش کند و اگر مشکلی وجود دارد، حل کند. حاج احمد آقا چند کلامی با مردم به صحبت نشستند. آن مرحوم درباره دغدغه هایی که داشت و درباره امام (س) با مردم سخن گفت و مردم آن روستا را به دلیل شهیدان پر خیر و برکتشان دل داری داد. پس از اتمام آن جلسه رو به من کرد و گفت: حاج حسین آقا چه خوب شد که به این روستا با این مردمان صمیمی و شهید پرور آمدیم که امام (س) را ندیده اند ولی عشق به امام (س) داشتند. مردم روستا نیز بسیار خوشحال بودند و بر این باور بودند که انگار ما امام (س) را با آمدن حاج احمد آقا در بین خود داشتیم.

زندگی بعد از امام (س) برای حاج احمد آقا بی‌معنا شده بود
حاج احمد آقا وجود خود را خالصانه وقف امام (س) کرده بودند. و آرامش و آسایش را برای رهبری کردن امام (س) مهیا ساخته بودند. همانطور که امام (س) گفتند: حاج احمد برخلاف گفتار و نوشته های من قلم و قدمی برنداشته. واقعا این چنین بود. در یکی از سفرها حاج احمد آقا مانند همیشه جویای حال امام (س) شدند که به گوشش رسید امام (س) حال مساعدی ندارد. ما شبانه برگشتیم که مرحوم حاج احمد آقا در کنار امام (س) قرار بگیرند. زندگی بعد از رحلت امام (س) برای حاج احمد آقا بی معنا شده بود. و زمانی که مقام معظم رهبری مسئولیت رهبری را پذیرفتند حاج احمد آقا همیشه بیان می کرد که با رهبری ایشان خیال من آسوده شد.