معنا ومفهوم عرفانی ذکر حوقله (لا حول ولا قوه الا بالله)  چیست؟

 

درین حد میدانم که ::: لا موثر فی الوجود الا الله ولکل طاعه ومعصیه لا حول ولا قوه الا بالله

از امیر بیان، آقا امیر المؤمنین امام علی (صلوات الله علیه ) پرسیده شده که:

«قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنَّا لَا نَمْلِکُ مَعَ اللَّهِ شَیْئاً وَ لَا نَمْلِکُ إِلَّا مَا مَلَّکَنَا فَمَتَى مَلَّکَنَا مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنَّا کَلَّفَنَا وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَکْلِیفَهُ عَنَّا؛

 ازآقا امیر المومنین امام علی (ع) در باره   معناى«لا حول و لا قوّة الّا باللّه» پرسیدند :

آقا فرمودند : با وجود خدا، مالک چیزى نیستیم، و مالک چیزى نمى‏شویم جز آنچه او به ما بخشیده است، پس چون خدا چیزى به ما ببخشد که خود سزاوارتر است، وظایفى نیز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما بر داشته است. ‏(1)

ناصر الدین شاه قاجار در سفر خراسان به سبزوار که رسید به زیارت حکیم ربانى جناب متأله سبزوارى حاج ملا هادى اسرار، مشرف شد و از آن فیلسوف الهى در ضمن مذاکرات پرسید: مقصود مولوى از این شعر چیست؟

ما همه شیران ولى شیر علم / حمله مان از باد باشد دم به دم‏

در جواب فرمودند که: «لا حول و لا قوة إلا باللّه» را ترجمه مى‏کند.(2)

این ذکر مربوط به توحید افعالی است، یعنی هیچ حول و قوه‏اى نیست. مگر این که از خداوند متعال است؛ اگر چه قیام و قعود، منسوب به ماست، چنان که نماز ما را به این حقیقت سوق مى‏دهد که: «بحول اللّه و قوته أقوم و أقعد» اما ایجاد افعال به خدای متعال است. پس فعل، اسنادش به توست و ایجادش به او یعنى هیچ چیزى وجود پیدا نمى‏کند، مگر از موجد که واجب[تعالی] است و وجود مى‏دهد.

دیده‏اى خواهم سبب سوراخ کن / تا حجب را بر کند از بیخ و بن‏

پس قیام و قعود به ما منسوبند، ولى حول و قوّه از خداوند است. هم چنان که ایجاد خنده و گریه فقط از خداوند است که:

 «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»(3) ولى خندان و گریان، من و شماییم، به قول شیخ اجل سعدى:

گر چه تیر از کمان همى گذرد / از کماندار بیند اهل خرد

این بیت اشاره به قول خداوند تعالى است که فرمود:«وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏»؛(4)

و این تو نبودى انداختى بلکه خدا انداخت.

همچنان که مولوی بدان تصریح کرده که:

تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت / گفت ایزد «ما رمیت إذ رمیت»

گر بپرّانیم تیر، آن نى ز ماست / ما کمان و تیراندازش خداست.‏

این نه جبر این معنى جبّارى است / ذکر جبّارى براى زارى است.‏(5)

در عرفان ضمن مباحث فنا می فرمایند:«مقام فناء فى اللّه سه درجه دارد:

درجه اول فناء در افعال است، که در نظر عارف سالک جمله مؤثرات و همه مبادى اثر و اسباب و علل، از مجرّد و مادّى و قواى طبیعیه و ارادیّه، بیهوده و بى‏اثر شود، و مؤثرى غیر از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در کائنات نبیند، و عوامل این عالم را محو و ناچیز در حیطه قدرت نامنتاهى الهى شهود نماید. و در این حال، یأس تمام از همه خلق و رجاء تامّ به حق پیدا شود، و حقیقت آیه کریمه"وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى" را به عین شهود، بدون شائبه پندار و خیال، عیان بیند، و لسان حال او مترنّم به مقال ذکر کریم "لا حول و لا قوّة الّا باللّه" گردد. و در این مقام بزرگترین قدرتها و نیروهاى مقتدرترین سلاطین عالم امکان، با قدرت و نیروى پشه ضعیف در نظر حقیقت بین او یکى شود. و این درجه را محو گویند...»(6)

خلاصه آنکه همۀ نیرو و قوا و افعال ما در اصل مال خدا و به عَرَض و اعتبار از آن ماست و اگر لحظه ای خداوند این نیرو را از ما بگیرد ما چیزی نخواهیم داشت؛"اگر نازی کند درهم فرو ریزد قالب ها"

پس باید زمزمه کرد که:

دل‏داده عشقم و نرفتم بیراه / راهى بجز این نیست خدایَست گواه‏

در هر چه نظر کنم نبینم جز عشق / لا حول و لا قوّة الّا باللّه‏ (7)

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، هجرت‏، قم، 1414ق، حکمت 404، ص 547 .

2. علامه حسن زاده آملی، خیر الاثر در رد جبر و قدر و دو رساله دیگر، دفتر تبلیغات‏، قم، 1379، چ 4، ص 108.

3. نجم(53) آیه 43.

4. نفال (8) آیه 17.

5. جلال الدین بلخی مولوی، مثنوی معنوی، انتشارات پژوهش، تهران بیت 615، ص 31.

6. علامه حسن زاده آملی، هزار و یک کلمه،بوستان کتاب‏، قم، 1381ش، چ 3، ج‏2، ص 158.

7. علامه حسن زاده، دیوان اشعار، مرکز فرهنگی نشر رجاء، 1380ش، ص 221.