خبر نگار دروغ گو 
یه روز صبح روزنامه نگاری داشت می رفت سرکار ، ولی به خاطر تصادفی که شده بود توی ترافیک گیر افتاد .
اون وقتی دید ترافیکه و سر ساعت به محل کارش نمیرسه ، تصمیم گرفت همینجا کارش رو انجام بده و از تصادف یه خبر داغ تهیه کنه.

جمعیت زیادی دور محوطه تصادف جمع شده بودن و این نشون میداد یه اتفاق خیلی بدی افتاده! 
بنابراین خبرنگار برای رسوندن خودش به محل تصادف فکری کرد و بعد فریاد زد:
بذارید رد شم… خواهش میکنم بذارید رد شم… 

من پسرشم! 
خواهش می کنم بذارید برم جلو
من پسرشم!ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید فکر میکنید،چی دید ؟!
…………………..یه الاغ

نتیجه »: دروغ می تونه عواقب خیلی بدی داشته باشه !