زهیربن قین که بود و چه شد ؟ 

او از اشراف و بزرگان کوفه و رئیس قبیله " بجلی" بود. از هواداران عثمان و از کسانی

بود که معتقد بود عثمان مظلوم کشته شده و فکر می کرد العیاذ باالله علی (ع) در

کشته شدن عثمان  دخالتی داشته است.

در سال 60 هجری وقتی به اتفاق همسر و جمعی از بستگان از سفر حج بر می

گشت در راه عراق بر خلاف میل باطنی به کاروان امام حسین بر خورد،او که نمی

خواست حسین (ع) را ببیند برایش اتفاق عجیبی افتاد.

امام حسین (ع) شخصی را دنبالش فرستاد که به او گفت :

ابا عبدا... مرا پیش تو فرستاده تا نزد ایشان بیایی "

او رنگ از صورتش پرید و با خود گفت آن چه که نمی خواستم شد و بعد از دودلی

فراوان از جای بر خواست و به سوی امام رفت و پس از لحظه ای با چهره باز و

خوشحال باز گشت و دستور داد :

خیمه های او را کندند " " وسائل او را نیز بردند " و " چادر او را نزدیک خیمه امام

حسین (ع) برپا نمودند" .

او به همسر خود گفت :

من تو را طلاق دادم من تصمیم دارم با حسین (ع) باشم و تن و جانم را فدای او

کنم."

زهیر بن قین هنگام نماز ظهر روز عاشورا از جمله آنانی بود که به دستور امام حسین

(ع) مقابل تیر های آماج دشمن قرار گرفت تا امام و سایر اصحاب نماز بخوانند در

شب عاشورا نیز بعد از آنکه امام حسین(ع) آن فرمایشات ( مرخص نمودن یاران و

اصحاب ) را فرمودند از جمله کسانی بود که بلند شد و گفت :

به خدا سوگند ای پسر پیغمبر دوست داشتم هزار بار کشته و زنده شوم در حالی

که خداوند تو و برادران و اهل بیت تو را زنده بدارد."

استاد مطهری در یکی از روضه ها یشان می فرمایند :

" من نمی دانم یعنی در تاریخ نوشته نشده است و شاید هیچ کس نداند که در آن

مدتی که ابا عبدا... با زهیر ملاقات کرد میان آنها چه گذشت چه گفت و چه شنید

ولی آنچه مسلم است این است که چهره زهیر بعد از برگشتن غیر از چهره زهیر در

وقت رفتن بود وقتی می رفت چهره گرفته داشت ولی وقتی بیرون آمد چهره اش

خندان و خوشحال بود چه انقلابی حسین (ع) در وجود او ایجاد کرد من نمی دانم چه

چیز به یادش آورد من نمی دانم ولی همین قدر میدانم که انقلاب مقدسی در وجود

زهیر صورت گرفت ."

آن قدر این مرد شریف از آب در آمد که میدانیم در روز عاشورا وقتی که بعد از شهادت

او و سایر یاران ابا عبدا... تنها ماند امام وسط میدان آمد و اصحاب شهید شده

خودش را صدا زد یکی از افرادی که در ردیف اول نامشان را برد زهیر بود

ای هانی بن عروه. ای حبیب بن مظاهر . ای زهیر بن قین چرا خوابیده اید بلند

شوید و از حرم پیغمبر خودتان دفاع کنید ."

و این داستان یک مرد بود مردی بزرگ که امام زمانش او را خواند و او پذیرفت و

عاقبتش آن گونه خیر شد که بعد از شهادتش امامش در حق او فرمود : " خدا تو را از

رحمتش دور نکند."

و اما بین ما و امام زمانمان چه ها گذشته و چه دعوت هایی اتفاق افتاده است ؟؟؟

ای امام زمان من و ای آخرین حجت حق !! امروز تو مانند جدت حسین(ع)

*(هل من ناصر ینصرنی )* می خوانی.

نیک میدانم بارها و بارها دنبال من فرستاده ای که نزدیک تو بیایم، توسط آنهایی که

دانسته و یا ندانسته پیک تو بوده اند. آخر همه چیز را که آشکارا نمی گویند. آری

یکی دو بار هم نبوده که کتمانش کنم .

نکند خبری هست . نکند می خواهی چیزی به یادم بیاوری نکند می خواهی زهیر

خوابیده را بیدار کنی. هر چند مرا لیاقت پابوسی زهیر هم نیست اما ........

اما تو همه را می خوانی . هر که را به بهانه ای.

من نمی دانم که چرا نمی توانم زهیر وار اجابت کنم ، اما نیک میدانم که برای زهیر

شدن باید

"خیمه های تعلق را بکنم " " وسائل حجاب را جمع کنم " و " چادر ارادت و اطاعت

نزدیک خیمه تو بر پا کنم "

نیک می دانم که

باید دنیا را و هر آنچه را و هر آن کس را که سهمی از محبت تو از قلبم می رباید

طلاق دهم ."

و تصمیم با تو بودن و فدا شدن بگیرم . می دانم زهیر شدن بسیار مشکل است لکن

شیرینی آن چیز دیگری است و می ترسم که اگر هم چون زهیر نکنم ، بمانم و می

دانم که :

برای رفتن آمده ام نه برای ماندن.

منابع مورد استفاده :

لهوف سید بن طاووس

روضه های استاد مطهری 

منبع : سایت ارزنده و زیبای "بلوغ راهی به سوی آسمان "