دقت و فراست حضرت لقمان (ع)


روزی لقمان در کنار چشمه ای نشسته بود...


مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید : چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟


لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است.


دوباره سوال کرد : مگر نشنیدی ؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟


لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد .


زمانی که چند قدمی راه رفته بود ، لقمان به بانگ بلند گفت :


ای مرد ، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید!


مرد گفت : چرا اول نگفتی ؟


لقمان گفت : چون راه رفتن تو را ندیده بودم ، نمی دانستم تند می روی یا کند!


حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید!


http://armanemahdaviyat.ir/wp-content/uploads/imagesCAD77O98.jpg